اسم : به نام تو
اسم : به نام تو
پارت هشتم
دازای چویا رو تو خونش زندانی کردن😅
دازای :همینجا بمون صدا از دهنت در بیاد کشته میشی, 😡
_دازای اونو تو اتاق زندانی کرده بود چون مافیای کشتی او مده بودن دنبال چویا. و چون نمیخواست دوباره چویا رو از دست بده😁😏
چویا : منو بیار بیرون عوضیییییی😅
دازای : بای بای کله هویجیییی😏
_ چویا که هنوز تو فکر اون اتفاق چند دقیقه ی پیش پود... لپاش سرخ شده بود.. از خجالت زیاد عصبی شده بود و همش، داد میزد کههه....
دازای درو باز میکنه میگه: هیییی کله هویجی.. 😡 مگه نگفتم ساکت... دلت میخواد بمیری، * دلم نمیخواد دوباره از دستت بدم کله هویجی، 😞. ً..
چویا : ... هی بفهم چی میگی
بای تا پارت بعدی 😁
پارت هشتم
دازای چویا رو تو خونش زندانی کردن😅
دازای :همینجا بمون صدا از دهنت در بیاد کشته میشی, 😡
_دازای اونو تو اتاق زندانی کرده بود چون مافیای کشتی او مده بودن دنبال چویا. و چون نمیخواست دوباره چویا رو از دست بده😁😏
چویا : منو بیار بیرون عوضیییییی😅
دازای : بای بای کله هویجیییی😏
_ چویا که هنوز تو فکر اون اتفاق چند دقیقه ی پیش پود... لپاش سرخ شده بود.. از خجالت زیاد عصبی شده بود و همش، داد میزد کههه....
دازای درو باز میکنه میگه: هیییی کله هویجی.. 😡 مگه نگفتم ساکت... دلت میخواد بمیری، * دلم نمیخواد دوباره از دستت بدم کله هویجی، 😞. ً..
چویا : ... هی بفهم چی میگی
بای تا پارت بعدی 😁
۵۶۲
۰۸ آبان ۱۴۰۳