شروع فیک
شروع فیک
*ایون می*
شب بود تو خیابون داشتم قدم میزدم رفتم رو صندلی های ایستگاه اتوبوس نشستم چشمم خورد به بنر کنار ایستگاه یه پسر که ایدل بود تبلیغ اهنگش بود
(زمزمه کردن)شغل باحالیه ها
همینجوری که به بنر زل زده بودم گوشیم زنگ خورد بابام بود
بله بابا●
دخترک هرزهه کجایی●(با داد)
خیابون جانگ تو ایستگاه اتوبوس نشستم●
مغزتم به همون مامان بی عرزت کشیده اخه این ساعت از شب اتوبوس هست؟احمق سریع بیا خونه کارت دارم مهمه زود بیا●
باش●
بلند شدم و به سمت خونه رفتم تو راه گوشیم زنگ خورد
جینا رفیقم بود
بله اونی؟●
دخترررر یه خبرررررر خفنننننن●
چیشده؟؟●
یادته میخواستی یه ایدل بشی؟؟●
یاااا اونی هزار بار گفتم نمیتونم برم سراغ اینکار کار بابام بفهمه جنازمو پیدا میکنی●
اونیی فقط گوش کننن کمپانی بیگ هیت ارتیست دختر برای ادویشن قبول میکننن●
(سر جام خشکم زد)
دههه؟؟ارتیست دخترر؟؟کمپانی بیگ هیت؟؟●
الانن بهترین فرصته باهم بریمممم●
"لبخندی رو صورتم شکل گرف ولی زود محو شد"
ولی باید بریم سئول و اگه به بابابم بگم مطمئنم میکشه منو●
اونو بزار به عهده من تو فقط امشب بدون اینکه به بابات چیزی بگی وسایلت جمع کن ساعت ۴ شب منتظرتم●
مطمئنی؟ ینی فرار کنم؟●
برای خودت انجامش بده●
تلفونو قطع کرد و یهو یادم افتاد
-ههههههه بااااابااااا
با بیشترین سرعتم دویدم به خونه که رسیدم دیدم کفش های یه غریبه جلوی دره
-عجب کفش های گرونیم هس
کنجکاو شدم ببینم کیه و رفتم تو خونه رفتم تو نشیمن که بابا با خشم به سمتم اومدو بهم سیلی زد
-معلومه کجایی دخترک اشغال دارم بهت میگم مهمون داریم بعد تو انقد دیر میای؟؟؟؟
-عذر میخوام
یه صدایی از اون پشت گفت:
-پس خانم ایون می تشریف اوردن
بابام رفت کنار و رو مبل نشست چشمم افتاد به پسره یه پسر قد بلند و هیکلی <همش گوشتهه>
بابا:ایون می بشین
روی مبل نشستم و با لحن عادی پرسیدم
این مرده کیه؟
-اون...
*ایون می*
شب بود تو خیابون داشتم قدم میزدم رفتم رو صندلی های ایستگاه اتوبوس نشستم چشمم خورد به بنر کنار ایستگاه یه پسر که ایدل بود تبلیغ اهنگش بود
(زمزمه کردن)شغل باحالیه ها
همینجوری که به بنر زل زده بودم گوشیم زنگ خورد بابام بود
بله بابا●
دخترک هرزهه کجایی●(با داد)
خیابون جانگ تو ایستگاه اتوبوس نشستم●
مغزتم به همون مامان بی عرزت کشیده اخه این ساعت از شب اتوبوس هست؟احمق سریع بیا خونه کارت دارم مهمه زود بیا●
باش●
بلند شدم و به سمت خونه رفتم تو راه گوشیم زنگ خورد
جینا رفیقم بود
بله اونی؟●
دخترررر یه خبرررررر خفنننننن●
چیشده؟؟●
یادته میخواستی یه ایدل بشی؟؟●
یاااا اونی هزار بار گفتم نمیتونم برم سراغ اینکار کار بابام بفهمه جنازمو پیدا میکنی●
اونیی فقط گوش کننن کمپانی بیگ هیت ارتیست دختر برای ادویشن قبول میکننن●
(سر جام خشکم زد)
دههه؟؟ارتیست دخترر؟؟کمپانی بیگ هیت؟؟●
الانن بهترین فرصته باهم بریمممم●
"لبخندی رو صورتم شکل گرف ولی زود محو شد"
ولی باید بریم سئول و اگه به بابابم بگم مطمئنم میکشه منو●
اونو بزار به عهده من تو فقط امشب بدون اینکه به بابات چیزی بگی وسایلت جمع کن ساعت ۴ شب منتظرتم●
مطمئنی؟ ینی فرار کنم؟●
برای خودت انجامش بده●
تلفونو قطع کرد و یهو یادم افتاد
-ههههههه بااااابااااا
با بیشترین سرعتم دویدم به خونه که رسیدم دیدم کفش های یه غریبه جلوی دره
-عجب کفش های گرونیم هس
کنجکاو شدم ببینم کیه و رفتم تو خونه رفتم تو نشیمن که بابا با خشم به سمتم اومدو بهم سیلی زد
-معلومه کجایی دخترک اشغال دارم بهت میگم مهمون داریم بعد تو انقد دیر میای؟؟؟؟
-عذر میخوام
یه صدایی از اون پشت گفت:
-پس خانم ایون می تشریف اوردن
بابام رفت کنار و رو مبل نشست چشمم افتاد به پسره یه پسر قد بلند و هیکلی <همش گوشتهه>
بابا:ایون می بشین
روی مبل نشستم و با لحن عادی پرسیدم
این مرده کیه؟
-اون...
۲.۱k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.