یک کاناپه ییاسی رنگ بود که بیشتر از وظیفه ی خطیرش عمل

یک کاناپه ی"یاسی" رنگ بود، که بیشتر از وظیفه ی خطیرش، عمل می کرد. یعنی علاوه بر لم دادن، جُور بعضی از لوازم خانگی را هم بر دوش می کشید:
گاهی تخت خوابمان می شد،
گاهی یک جفت صندلی غذا خوری.
گاه محلی برای مطالعه و نوشتن
و گاهی ردیفی از صندلی های یک سینمای خانگی کوچک؛
اتاق فکر
محلی برای ریکاوری ذهن
و حتی کار به جایی کشیده بود که نقش جایگاه vip را برای مهمانان عزیزتر بازی می کرد.
قهر که می کردیم هر کسی نزدیک تر بود، تنهایی اش را می بُرد روی آن کاناپه و در ازای تمام خانه، کاناپه را برای خودش برمی داشت.
آشتی هم که می کردیم، جشن کوچکمان را روی همان کاناپه می گرفتیم ...
.
درست یادم هست وقتی که می خواستیم خانه را تحویل صاحبخانه بدهیم. اول کاناپه را رد کردیم.
کاناپه، قلب خانه ی ما بود.
چاره ای نداشتیم!
برای دل کندن از خانه ای که سالها در آن خاطره ساخته بودیم، درست باید به قلبش شلیک می کردیم.

#حمید_جدیدی
دیدگاه ها (۱)

....زن ها...زن ها تا وقتی کم سن و سالند عشق برایشان همه چیز ...

دلم ﻣﻴﮕﻴﺮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡﻛﻪ ﺑﺎﺯﻳﭽﻪ ﻣﻴﺸﻮﻡﻋﺒﺮﺕ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﮔﻮﺵ ﻣﻰ ...

گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش،یک گلدان گل شمعدا...

لحظه هایت را قاب بگیرشاید امروز که گذشتفردا نبینی اش! انسان ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

ازمایشگاه سرد

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط