پاییز جان

پاییز جان!
تمام نشو...
جان تمام برگهای درمانده ای که دلت نیامد به پای درختانِ خیانتکار ، بسوزند..
تمام نشو...
من هنوز یک دلِ سیر ، تو را قدم نزده ام...
من هنوز ، میان برگ ریزانت، به کافه ای نرفته ام..
تو داشتی تمام می شدی و من داشتم ناباورانه دنبالِ دوست می گشتم..کسی که بشود صدای خش خشِ برگهایت را توی خیابانهایِ سرد ، با او قسمت کرد..
من اشتباه کردم ، زمان را بیهوده از دست دادم..
رفیق ها خیلی وقت است تمام شده اند..
وای... من آخرش با اینهمه حسرت پیر می شوم..
نمی شود دوباره از نو شروع شوی؟!
تو بمان...من قول می دهم خودم با تمام افتخار، تک و تنها.. تو را قدم بزنم...
تو بمان...
من قول می دهم فلسفه ی زیبایِ تنهایی ات را تویِ گوشِ درختهای بی ریشه فریاد کنم...
اجازه نخواهم داد...
اجازه نخواهم داد هیچکس تو را دلگیر و بی رحم خطاب کند!!
اگر بمانی؛ قول می دهم تمام آدم هایِ غمگین عالم را برای عذر خواهی به حضورت بیاورم...
به تمام مردمِ دنیا نشان خواهم داد؛ که تو زیباترین فصلِ جهانی..
زمستان که سهل است...تو بمانی ..کاری می کنم بعد از تو..."بهار" را هم طرد کنند...
جانِ برگهایِ زرد و نارنجی ات؛
فقط بمان...
توکه باشی.. خوب می شویم...!
دیدگاه ها (۲)

بوی یلدابوی یلدا را میشنوی؟انتهای خیابان آذر ...باز هم قرار ...

میخواهمت...ولی دوری...خیلی خیلی دور...نه دستم به دستانت میرس...

میگن شبا فرشته ها،از آرزوی آدما،قصه میگن واسه خدا....خدا کنه...

روزی در نماز جماعت موبایل یه نفر زنگ خورد.زنگ موبایل آن مرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط