بسم رب الشهدا و الصدیقین

بسم #رب #الشهدا و #الصدیقین 

#خان_طومان چند روز بود برای پانسمان زخم پهلوش پیش ما می اومد، بهش میگفتیم برات کاور دارم درست سایز تنت، گرم و نرم. می خندید و اکثر اوقات از دستم در می رفت خدا میدونست که با دیدنش چه انرژی ما میگرفتیم، تو این گیر و دار چشمم خورد به انگشتر دستش، گفتم مومن تو که می خوای #کورنت نوش جان کنی لااقل #انگشتر و بده. راضی نمی شد. میگفت نمی‌شه، تو آون مدتی که تا قبل از مرخصی آمدنش همش راجع به انگشترش حرف میزدم، از #شهادت و انگشتر و #سید_ابراهیم، یه روز اومد اصلا بدون اینکه من بهش بگم گفت داداش حبیب انگشتر مال تو، فکر کردم تو معذوریت قرار گرفته، گفتم نمی خواد، نوش جان، گفت نه جان تو به قول سید ابراهیم. .. از دستش در آورد و انگشتم کرد بقیه بچه ها کر کشیدن فضا عوض شد. من انگشتر فیروز ه ای که از مشهد گرفته بودم و متبرک به حرم های مختلف شده بود و تقدیمش کردم، بعد از اینکه رسید ایران بهش تماس میگرفتم و احوال پرسی. یه روز گفت حبیب انگشتری که به من دادی و دادم به کسی. ...اصلا بهم بر نخورد چون به هیچ چیز دلبسته نبود.

فلسفه #مقاومتش برای ندادن انگشتر به خاطر این بود که انگشتر و از #حاج_قاسم سلیمانی زمان آزاد سازی خان طومان گرفته بود.
#به_هیچ_چیز_وابسته_نبود (شهید ابوعلی)
#شهدا
#خاطرات #مدافع_حرم #مدافعان
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک...
دیدگاه ها (۱)

چه خوب #دوستان هوای #دوستان را دارند....؛انگار قرار گذاشته ب...

شهیدان #ابوعلی (جانشین سید ابراهیم) #محمد_تقی_سالخورده...شاد...

فکه خود به تنهایی معنا دارد.معنای عشق، حماسه، ایثار، خون، بغ...

#کلنا_عباسک_یا_مهدی

Blackpinkfictions ۲۴ پارت

ویو ا /تکه یهو دستش رو گذاشت روی رون پام و فشار داد و گفت بی...

You must love me... P7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط