خانه پدربزرگ را دوست داشتم ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.