خانه پدربزرگ را دوست داشتم

خانه پدربزرگ را دوست داشتم
ظهرکه می شد بوی غذا تمام اتاق را پر میکرد
آفتاب روی سفره ی مادربزرگ پهن میشد وطعم غذا را دلچسب تر میکرد
کاش آنوقتها هیچ وقت تمام نمیشد
دیدگاه ها (۲)

همیشه که نباید دریا باشدوسط حیاط یک خانه قدیمی هم که ایستاده...

#ایده#بسازیم

کجاست اینجا؟ایتالیا؟فرانسه؟اشتباه نکنید!نمایی زیبا از میدان ...

این است ایران زیبای من!چهارمین جاده زیبای جهان در خاک من است...

کاش هنوز نه سالم بود . سرم روی زانوی مادربزرگ بود که داشت بر...

بايد، شب بيايدتا خانه را، از عطر تنت، پر کنم !تو را، به مشام...

یادِ خانم جان به خیر.همیشه میگفت غذا که میپزید حواستان به دو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط