•وقتی با تی اکس تی فیت میدی و...•
•وقتی با تی اکس تی فیت میدی و...•
🦊 #یونجون 🦊 پارت 1~🌻
روی تختت دراز کشیده بودی و به سقف خیره شده بودی که با صدای زنگ گوشیت ، گوشیت رو برداشته و بهش جواب دادی..
بعد از چند دقیقه صحبت کردن با دوست صمیمیت با شنیدن درخواست بیرون رفتن لبخندی از خوشحالی زدی و سریع قبولش کردی..
حالا باید پا میشدی و اماده میشدی چون قرار بود یونجون بیاد دنبالت تا باهم برید بیرون و کمی بگردید..
از اونجایی که با یونجون صمیمی بودی شنیدن چنین درخواست هایی از سمتش برات عادی بود و حتی باعث خوشحالیت هم میشد که میتونستی باهاش وقت بگذرونی..البته که تو احساسات فراتر از دوست بهش داشتی ولی چون فکر میکردی یه حس یکطرفه اس هیچوقت جرعت اعتراف بهش رو پیدا نکردی
.
.
از پله ها پایین رفتی و با باز کردن در و خروج از خونه با ماشین مشکی رنگی مواجه شدی که باعث شد به سمتش بری و سوار ماشین بشی
&ببخشید خیلی منتظر موندی؟
_نه اتفاقا تازه رسیدم
لبخندی زدی و بعد بستن کمربندت به مسیر روبه روتون خیره شدی..
نفهمیدی کی ولی اونقدری غرق افکاراتت شده بودی که متوجه نشدی چند دقیقه اس به مکان مورد نظرتون رسیدید تا اینکه با صدای یونجون به خودت اومدی
_ا/ت؟ رسیدیما
&اوه..واقعا..
به اطراف نگاهی انداختی و سریع از ماشین پیاده شدی
یونجون هم متقابلا از ماشین پیاده شد و باهم به سمت کافه ای قدم برداشتید و روی یکی از صندلی های پشت میز نشستید..
_راستی..قرار بود یه چیزی بهت بگم
همینطور که داشتی منوء رو ورق میزدی با شنیدن صدای یونجون سرتو به سمت بالا هدایت کرده و بهش نگاه کردی
&هوم؟ سرپا گوشم
نفس عمیقی کشید و نگاهشو روی تو متمرکز کرد
_من و پسرا..دلمون میخواد باهات یه همکاری داشته باشیم...و از اونجایی که ما خیلی وقته دوستیم حتی یبار باهم روی استیج اجرا نکردیم پس خوشحالــ...
&معلومهههه..با کمال میل!!
با اشتیاق و خوشحالی جوابشو دادی که یونجونم با شنیدن موافقتت لبخند بزرگی زد و نگرانیشو جای خوشحالی داد..
هایجین❥~
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #سناریو_یونجون #چوی_یونجون #تی_اکس_تی #توباتو #سناریو_تی_اکس_تی #سناریو_توباتو #کیپاپ #کی_پاپ #سناریو_کیپاپ #فیک #فیکشن #TXT #Tomorrow_X_Together #fic_TXT #Fic
🦊 #یونجون 🦊 پارت 1~🌻
روی تختت دراز کشیده بودی و به سقف خیره شده بودی که با صدای زنگ گوشیت ، گوشیت رو برداشته و بهش جواب دادی..
بعد از چند دقیقه صحبت کردن با دوست صمیمیت با شنیدن درخواست بیرون رفتن لبخندی از خوشحالی زدی و سریع قبولش کردی..
حالا باید پا میشدی و اماده میشدی چون قرار بود یونجون بیاد دنبالت تا باهم برید بیرون و کمی بگردید..
از اونجایی که با یونجون صمیمی بودی شنیدن چنین درخواست هایی از سمتش برات عادی بود و حتی باعث خوشحالیت هم میشد که میتونستی باهاش وقت بگذرونی..البته که تو احساسات فراتر از دوست بهش داشتی ولی چون فکر میکردی یه حس یکطرفه اس هیچوقت جرعت اعتراف بهش رو پیدا نکردی
.
.
از پله ها پایین رفتی و با باز کردن در و خروج از خونه با ماشین مشکی رنگی مواجه شدی که باعث شد به سمتش بری و سوار ماشین بشی
&ببخشید خیلی منتظر موندی؟
_نه اتفاقا تازه رسیدم
لبخندی زدی و بعد بستن کمربندت به مسیر روبه روتون خیره شدی..
نفهمیدی کی ولی اونقدری غرق افکاراتت شده بودی که متوجه نشدی چند دقیقه اس به مکان مورد نظرتون رسیدید تا اینکه با صدای یونجون به خودت اومدی
_ا/ت؟ رسیدیما
&اوه..واقعا..
به اطراف نگاهی انداختی و سریع از ماشین پیاده شدی
یونجون هم متقابلا از ماشین پیاده شد و باهم به سمت کافه ای قدم برداشتید و روی یکی از صندلی های پشت میز نشستید..
_راستی..قرار بود یه چیزی بهت بگم
همینطور که داشتی منوء رو ورق میزدی با شنیدن صدای یونجون سرتو به سمت بالا هدایت کرده و بهش نگاه کردی
&هوم؟ سرپا گوشم
نفس عمیقی کشید و نگاهشو روی تو متمرکز کرد
_من و پسرا..دلمون میخواد باهات یه همکاری داشته باشیم...و از اونجایی که ما خیلی وقته دوستیم حتی یبار باهم روی استیج اجرا نکردیم پس خوشحالــ...
&معلومهههه..با کمال میل!!
با اشتیاق و خوشحالی جوابشو دادی که یونجونم با شنیدن موافقتت لبخند بزرگی زد و نگرانیشو جای خوشحالی داد..
هایجین❥~
🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊🦊
#سناریو #سناریو_یونجون #چوی_یونجون #تی_اکس_تی #توباتو #سناریو_تی_اکس_تی #سناریو_توباتو #کیپاپ #کی_پاپ #سناریو_کیپاپ #فیک #فیکشن #TXT #Tomorrow_X_Together #fic_TXT #Fic
۱۵.۶k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.