آبنبات تاخ
Part:64
ته : لارا (یا داد)
کوک : شما دوتا نمیتونین ۱۰ دقیقه زبون به دهن بگیرین؟
هانی: خیلی ازش دفاع میکنین
سوبین : ته تو گفتی اینجا جهنمش میشه
ته ؛ گفتم سر حرفم هستم ولی فعلا اون دختر شک بزرگی بهش وارد شده
هانی : اونوقت چه شکی
کوک : داشتن بهش ت.ج.ا.و.ز. میکردن خنگ
سوبین : بزار برم دنبالش
کوک : سوبین هانی باهام بیایین
هانی : با کوک رفتیم طبقه بالا اون اتفاق اون روز رو برامون تعریف کرد مام فهمیدیم ته زیاده روی کرده لارا که کاری نکرده
سوبین : هانی بریم دنبالش
هانی : بریم
رفتیم پایین دیدیم نشسته
سوبین : لارا میشه باهات حرف بزنیم
لارا : ب....بله...
هانی : میشه مارو به خاطر رفتارمون ببخشی
سوبین : ما خیلی پشیمونیم
لارا : واقعا
یوبین : اوهوم
لارا : معلومه(خوشحال)
همو بغل کردیم حس کردم یکی نگامون میکنه
کوک : ته حمله کردن
ته : چی میگی کوک
کوک : دارن دارن میرن سمت دخترا
ته : لعنتی پاشو
لارا : یهو صدای تیر بلند شد همه داشتن به هم شلیک میکردن
هانی : جیغغغغغ فرار کنید
داشتیم فرار میکردیم که صدای سوبین بلند شد
سوبین : آخخخ آییییی پام نمیتونم تکون بخورم
لارا : لعنتی پاش توی طله خرس گیر کرده
هانی : طله خرس ؟ آخه اینجاچیکار میکنه
سوبین : پامممم
لیوناپریل : دخترا کار منه
هانی : ای لعنتی (بلند شدم بزنمش که یه تیر بهم زدن)
لارا : هانی نه وایسا
لبوناپریل : بگیرینش
لارا : نهههه ولم کنین بهم دست نزنین
هانی : ب....بچ....بچم....
سوبین : هانی نههههه کوک ته کجایین کمک کنینن
لیوناپریل : بریم الان میان
کوک : هانی قشنگم تحمل کن نفس بکش
سوبین : ه...ها...نی...
ته : ببرش تو ماشین زود سوبینو بغل کردم که صدای جیغ لارا از اون طرف اومد
لارا : ولم کنیددددد(داد)
ته : لیوناپریل لعنتی
سوبین : منو بزار زمین برو نزار ببرنش
ته : باید ببرنش بعدا نجاتش میدم
رومو بگرد دونم رفتم سمت ماشین
کوک : پس لارا
ته : خونس
روندم سمت بیمارستان
کوک : هانی تحمل کن
ژوبین : خوب میشه مگه نه
ته ؛ سوبین بشین پات تو گچه
کوک : اگه بمیره چیکار کنم (بغض)
ته : چیزیش نمیشه اون خیلی قویه
سوبین : لعنتی
چند ساعت بعد
هانیو بردن بخش
کوک : خب دکتر
دکتر : خب
ته : لارا (یا داد)
کوک : شما دوتا نمیتونین ۱۰ دقیقه زبون به دهن بگیرین؟
هانی: خیلی ازش دفاع میکنین
سوبین : ته تو گفتی اینجا جهنمش میشه
ته ؛ گفتم سر حرفم هستم ولی فعلا اون دختر شک بزرگی بهش وارد شده
هانی : اونوقت چه شکی
کوک : داشتن بهش ت.ج.ا.و.ز. میکردن خنگ
سوبین : بزار برم دنبالش
کوک : سوبین هانی باهام بیایین
هانی : با کوک رفتیم طبقه بالا اون اتفاق اون روز رو برامون تعریف کرد مام فهمیدیم ته زیاده روی کرده لارا که کاری نکرده
سوبین : هانی بریم دنبالش
هانی : بریم
رفتیم پایین دیدیم نشسته
سوبین : لارا میشه باهات حرف بزنیم
لارا : ب....بله...
هانی : میشه مارو به خاطر رفتارمون ببخشی
سوبین : ما خیلی پشیمونیم
لارا : واقعا
یوبین : اوهوم
لارا : معلومه(خوشحال)
همو بغل کردیم حس کردم یکی نگامون میکنه
کوک : ته حمله کردن
ته : چی میگی کوک
کوک : دارن دارن میرن سمت دخترا
ته : لعنتی پاشو
لارا : یهو صدای تیر بلند شد همه داشتن به هم شلیک میکردن
هانی : جیغغغغغ فرار کنید
داشتیم فرار میکردیم که صدای سوبین بلند شد
سوبین : آخخخ آییییی پام نمیتونم تکون بخورم
لارا : لعنتی پاش توی طله خرس گیر کرده
هانی : طله خرس ؟ آخه اینجاچیکار میکنه
سوبین : پامممم
لیوناپریل : دخترا کار منه
هانی : ای لعنتی (بلند شدم بزنمش که یه تیر بهم زدن)
لارا : هانی نه وایسا
لبوناپریل : بگیرینش
لارا : نهههه ولم کنین بهم دست نزنین
هانی : ب....بچ....بچم....
سوبین : هانی نههههه کوک ته کجایین کمک کنینن
لیوناپریل : بریم الان میان
کوک : هانی قشنگم تحمل کن نفس بکش
سوبین : ه...ها...نی...
ته : ببرش تو ماشین زود سوبینو بغل کردم که صدای جیغ لارا از اون طرف اومد
لارا : ولم کنیددددد(داد)
ته : لیوناپریل لعنتی
سوبین : منو بزار زمین برو نزار ببرنش
ته : باید ببرنش بعدا نجاتش میدم
رومو بگرد دونم رفتم سمت ماشین
کوک : پس لارا
ته : خونس
روندم سمت بیمارستان
کوک : هانی تحمل کن
ژوبین : خوب میشه مگه نه
ته ؛ سوبین بشین پات تو گچه
کوک : اگه بمیره چیکار کنم (بغض)
ته : چیزیش نمیشه اون خیلی قویه
سوبین : لعنتی
چند ساعت بعد
هانیو بردن بخش
کوک : خب دکتر
دکتر : خب
- ۲.۹k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط