مثل ی نقطه ه وسط ی مربع بزرگ و سفید افتاده به جایی مت

مثل یك نقطه كه وسط یك مربع بزرگ و سفید افتاده، به جایی متصل نیست حتی به هیچ كدام از گوشه‌های مربع نزدیك نیست. آن وسط تك و تنها افتاده، نمی‌داند چرا و چگونه؟ انگار تمام گذشته دست به دست هم داده اند تا بچرخد و بچرخد و یكهو بیفتد وسط مربع سفید و خالی. تك و تنها، سیاه، كوچك. آنقدر كوچك كه به چشم هم نمی‌آید.
دكتر می‌گوید: راه برو
راه می‌رود. دكتر می‌گوید حالا پشت سرت را نگاه كن و راه برو. دو سه قدم برمی‌دارد اما دارد بیراهه می‌رود.
دكتر می‌گوید: ببین! اگر به گذشته نگاه كنی و راه بروی به بیراهه می‌روی. باید به جلو نگاه كنی.
می‌گوید: روبرو هم چیزی نیست، چشم اندازی ندارم!
دكتر مایوسانه نگاهش می‌كند. شاید چون چشمهای خودش خیس شده، فكر می‌كند چشمهای دكتر هم خیس است. یا چون نیاز به همدردی دارد اینگونه می‌اندیشد.
باز می‌گردد وسط همان مربع ... تك و تنها.

#آرزو_نوری
دیدگاه ها (۲)

ابرهای سیاه، چهره ماه را پوشانده اند و هیچ صبحی آفتاب را نمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط