پائیز خوبه...
پائیز خوبه...
وقتی رو فرش هریسِ اون یکی اتاق دراز کشیدم و نور خورشید از لابلای پرده، لا جون و بی رمق میتابه ب پاهام از روی جورابِ پشمی نارنجی و بوی نعنا و ریحونایی ک مامان پهن کرده رو پارچه ک خشک شن می پیچه و صدای خنده های تیز و سرزنده ی دخترا از توو حیاط میاد قاطیِ صدای بمِ " فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان " خوندنای بابام...
همون جا که صدای زنگ تلفن میاد و مامان گوشیو برمیداره و صدای خندون احوال پرسیش با آدم اونور گوشی می پیچه توی کل خونه و من نه میتونم بخوابم و نه دلم میاد چشمامو باز کنم و فقط خودمو یکم جمع و جور تر می کنم ک باز برسم ب همون نورِ کم رمق خورشید و گرماش و زیر پوستی لبخند می زنم، پائیزم خوبه...
وقتی رو فرش هریسِ اون یکی اتاق دراز کشیدم و نور خورشید از لابلای پرده، لا جون و بی رمق میتابه ب پاهام از روی جورابِ پشمی نارنجی و بوی نعنا و ریحونایی ک مامان پهن کرده رو پارچه ک خشک شن می پیچه و صدای خنده های تیز و سرزنده ی دخترا از توو حیاط میاد قاطیِ صدای بمِ " فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَان " خوندنای بابام...
همون جا که صدای زنگ تلفن میاد و مامان گوشیو برمیداره و صدای خندون احوال پرسیش با آدم اونور گوشی می پیچه توی کل خونه و من نه میتونم بخوابم و نه دلم میاد چشمامو باز کنم و فقط خودمو یکم جمع و جور تر می کنم ک باز برسم ب همون نورِ کم رمق خورشید و گرماش و زیر پوستی لبخند می زنم، پائیزم خوبه...
۲.۸k
۱۴ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.