پارت ۲۱
ویو نویسنده
مایکی و یوکی وقتی دعوا تموم شد رفتن پارک قدم بزنن
یوکی:هوا خیلی سرد شده..
مایکی:آره
یوکی:به نظرت بقیه چیکار میکنن.
مایکی:میدونستی تاکمیچی از هینا جدا شده.
یوکی:تاکمیچی غلط کرده الان میرم بهم میرسونمشون
مایکی یقه یوکی رو گرفت و یوکیو کشید تو بغل خودش و هردو لبو شدن
یوکی:مایکی چیکار میکنی؟
مایکی:یکم بزار اینطوری باشیم...
چند دقیقه بعد مایکی از یوکی جدا شد...
یوکی:مایکی برای هدیه کریسمس....
مایکی:⊙^⊙
یوکی:مایکی من دوست دارم.....*لبو
مایکی برای یک لحظه رفت توی شک و حرف یوکی توی ذهنش اکو میشد
~دوست دارم
~دوست دارم
~دوست دارم
~دوست دارم
مایکی:منم دوست دارم یوکی
یوکی:چی...
حرفش با بوسه مایکی قطع شد
مایکی یوکی رو عمیق میبوسید طوری که لب های یوکی کبود شده بود
وقتی هردو نفس کم آورده بودن از هم جدا شدن
مایکی:دیگه نزدیک باجی نمیشی فهمیدی
یوکی: چرا اون دوستمه...
نکنه اون موقع دیدمون میزدی؟
مایکی:😅
یوکی:اون دوستمه ولی تو دوست پسرم هستی تورو بیشتر دوست دارم
مایکی با این حرف یوکی خوشحال و دوباره بوسیدش
مایکی:مزه لبات از دورایاکی هم خوشمزه تره
یوکی=🔴
مایکی دست یوکی رو کشید و سوار موتورش کرد و اونو برد خونه سانو ها
اما تمام مدت سوال پیچشون میکرد و وقتی فهمید داداشش دوست دختر دار شده خوشحال شد و اون شب رو جشن گرفتن
شینچیرو هم همش میگفت این تنبل دوست دختر دار شد من نشدم
ادامه پارت بعد👍
و من بلاخره این دو عزیز را بهم رسوندم🗿😂
مایکی و یوکی وقتی دعوا تموم شد رفتن پارک قدم بزنن
یوکی:هوا خیلی سرد شده..
مایکی:آره
یوکی:به نظرت بقیه چیکار میکنن.
مایکی:میدونستی تاکمیچی از هینا جدا شده.
یوکی:تاکمیچی غلط کرده الان میرم بهم میرسونمشون
مایکی یقه یوکی رو گرفت و یوکیو کشید تو بغل خودش و هردو لبو شدن
یوکی:مایکی چیکار میکنی؟
مایکی:یکم بزار اینطوری باشیم...
چند دقیقه بعد مایکی از یوکی جدا شد...
یوکی:مایکی برای هدیه کریسمس....
مایکی:⊙^⊙
یوکی:مایکی من دوست دارم.....*لبو
مایکی برای یک لحظه رفت توی شک و حرف یوکی توی ذهنش اکو میشد
~دوست دارم
~دوست دارم
~دوست دارم
~دوست دارم
مایکی:منم دوست دارم یوکی
یوکی:چی...
حرفش با بوسه مایکی قطع شد
مایکی یوکی رو عمیق میبوسید طوری که لب های یوکی کبود شده بود
وقتی هردو نفس کم آورده بودن از هم جدا شدن
مایکی:دیگه نزدیک باجی نمیشی فهمیدی
یوکی: چرا اون دوستمه...
نکنه اون موقع دیدمون میزدی؟
مایکی:😅
یوکی:اون دوستمه ولی تو دوست پسرم هستی تورو بیشتر دوست دارم
مایکی با این حرف یوکی خوشحال و دوباره بوسیدش
مایکی:مزه لبات از دورایاکی هم خوشمزه تره
یوکی=🔴
مایکی دست یوکی رو کشید و سوار موتورش کرد و اونو برد خونه سانو ها
اما تمام مدت سوال پیچشون میکرد و وقتی فهمید داداشش دوست دختر دار شده خوشحال شد و اون شب رو جشن گرفتن
شینچیرو هم همش میگفت این تنبل دوست دختر دار شد من نشدم
ادامه پارت بعد👍
و من بلاخره این دو عزیز را بهم رسوندم🗿😂
۳.۱k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.