فروشنده عشق
فروشنده عشق
part③⑨
ویو ا/ت:
صبحونم که تموم شد بلند شدم و رو به جیهوپ گفتم من میرم تو حیاط توهم بیا
جیهوپ: اوکی
رفتم تو حیاط چشمامو دورتادور حیاط چرخوندم تا بلاخره تصمیم گرفتم روی نیمکتی که زیر درخت یامازاکورا بود بشینم
جیهوپ قبلا بهم گفته بود که مادرش عاشق درخت یامازاکورا(ساکورا) بود و وقتی با پدر جیهوپ ازدواج کرد پدر جیهوپ از عشق زیاد به همسرش با اینکه کار سختی بود ولی این درختو توی حیاطشون کاشت
طبق گفته های جیهوپ 2 سال طول کشید که این درخت رشد کنه و خوب بزرگ شه
تو همین فکرا بودم که با حس دستی روی شونم سرمو چرخوندم که با جیهوپ مواجه شدم
جیهوپ: به چی فکر میکنی؟
ا/ت: هیچی چیز خاصی نیست
جیهوپ: باشه
ا/ت: جیهوپ؟
ویو جیهوپ:
طوری صدام کرد احساس کردم قلبم دیگه نمیتپه
اولین بار بود اینطور صدام میکرد
خودمو جمع و جور کردم و گفتم: جانم؟ اممم نه یعنی بله
ا/ت: اگه اذیت نمیشی میشه قضیه مرگ پدر و مادرتو برام توضیح بدی؟اخه خیلی کنجکاوم بدونم
جیهوپ: اوکی توضیح میدم
ا/ت: باشه میشنوم
جیهوپ: همونطور که میدونی پدر من رییس بزرگترین باند مافیای کره بود و خب طبیعتا دشمنای زیادی داشت
ا/ت: اهوم
جیهوپ: یکی از زیر دستای بابام در اِزای پول به بابام خیانت میکنه و تموم اطلاعات و کارای پدرمو به یکی از بزرگترین دشمناش لو میده
ا/ت: شتتت چه اشغالی بود
جیهوپ: اره حالا میزاری بقیشو بگم؟
ا/ت: باشه دیگه چیزی نمیگم بگو
جیهوپ: اسم دشمن پدرم لی سانگ-هون بود.....(نقطه ها نشونه مکثه)سانگ هون پدرمو با اطلاعاتی که تو دستش داشت تهدید میکرد و میگفت مارو میکشه پدرمم فکر میکرد با چندتا بادیگارد همه چی حله و میگفت هیچ کاری نمیتونی بکنی...... بخاطر اینکه بلایی سرمون نیاد حتی تا یه مدت نمیذاشت ما از خونه بیرون بریم تا اینکه یه روز مادرم تصمیم گرفت یواشکی بره بیرون تا برای تولد پدرم براش کادو بخره من خیلی بهش اصرار کردم که از یه سایت سفارش بده ولی قبول نکرد و بدون بادیگارد رفت بیرون
ا/ت: خب؟
جیهوپ: بادیگاردای سانگ هون دور و اطراف خونمون بودن و مادرمو دزدیدن..........
شرایط پارت بعد👇🏻
لایک: 80
کامنت: 80
بعد مدت ها پارت طولانی تقدیمتون🙃✨
مثله اینکه دیگه قرار نیست بعداز چندوقت پارت بزارم از این به بعد هروقت شرایط کامل شه میزارم😁💛
دارلینگا پارت 35 رو مثله اینکه گزارش کردن و ویسگون پاکیدش😒
کسایی که نتونستن پارت 35 رو بخونن بیان دایرکت براشون بفرستم🙃💕
part③⑨
ویو ا/ت:
صبحونم که تموم شد بلند شدم و رو به جیهوپ گفتم من میرم تو حیاط توهم بیا
جیهوپ: اوکی
رفتم تو حیاط چشمامو دورتادور حیاط چرخوندم تا بلاخره تصمیم گرفتم روی نیمکتی که زیر درخت یامازاکورا بود بشینم
جیهوپ قبلا بهم گفته بود که مادرش عاشق درخت یامازاکورا(ساکورا) بود و وقتی با پدر جیهوپ ازدواج کرد پدر جیهوپ از عشق زیاد به همسرش با اینکه کار سختی بود ولی این درختو توی حیاطشون کاشت
طبق گفته های جیهوپ 2 سال طول کشید که این درخت رشد کنه و خوب بزرگ شه
تو همین فکرا بودم که با حس دستی روی شونم سرمو چرخوندم که با جیهوپ مواجه شدم
جیهوپ: به چی فکر میکنی؟
ا/ت: هیچی چیز خاصی نیست
جیهوپ: باشه
ا/ت: جیهوپ؟
ویو جیهوپ:
طوری صدام کرد احساس کردم قلبم دیگه نمیتپه
اولین بار بود اینطور صدام میکرد
خودمو جمع و جور کردم و گفتم: جانم؟ اممم نه یعنی بله
ا/ت: اگه اذیت نمیشی میشه قضیه مرگ پدر و مادرتو برام توضیح بدی؟اخه خیلی کنجکاوم بدونم
جیهوپ: اوکی توضیح میدم
ا/ت: باشه میشنوم
جیهوپ: همونطور که میدونی پدر من رییس بزرگترین باند مافیای کره بود و خب طبیعتا دشمنای زیادی داشت
ا/ت: اهوم
جیهوپ: یکی از زیر دستای بابام در اِزای پول به بابام خیانت میکنه و تموم اطلاعات و کارای پدرمو به یکی از بزرگترین دشمناش لو میده
ا/ت: شتتت چه اشغالی بود
جیهوپ: اره حالا میزاری بقیشو بگم؟
ا/ت: باشه دیگه چیزی نمیگم بگو
جیهوپ: اسم دشمن پدرم لی سانگ-هون بود.....(نقطه ها نشونه مکثه)سانگ هون پدرمو با اطلاعاتی که تو دستش داشت تهدید میکرد و میگفت مارو میکشه پدرمم فکر میکرد با چندتا بادیگارد همه چی حله و میگفت هیچ کاری نمیتونی بکنی...... بخاطر اینکه بلایی سرمون نیاد حتی تا یه مدت نمیذاشت ما از خونه بیرون بریم تا اینکه یه روز مادرم تصمیم گرفت یواشکی بره بیرون تا برای تولد پدرم براش کادو بخره من خیلی بهش اصرار کردم که از یه سایت سفارش بده ولی قبول نکرد و بدون بادیگارد رفت بیرون
ا/ت: خب؟
جیهوپ: بادیگاردای سانگ هون دور و اطراف خونمون بودن و مادرمو دزدیدن..........
شرایط پارت بعد👇🏻
لایک: 80
کامنت: 80
بعد مدت ها پارت طولانی تقدیمتون🙃✨
مثله اینکه دیگه قرار نیست بعداز چندوقت پارت بزارم از این به بعد هروقت شرایط کامل شه میزارم😁💛
دارلینگا پارت 35 رو مثله اینکه گزارش کردن و ویسگون پاکیدش😒
کسایی که نتونستن پارت 35 رو بخونن بیان دایرکت براشون بفرستم🙃💕
۲۲.۵k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.