پارت

پارت ۲
خونه من آن چنان بزرگ نیست ولی برای یک نفر خوبه ، نگاه به ساعت کردم ۶:۱۵ رو نشون میداد از خونه ی من تا دانشگاه ، پیاده ۳۰ دقیقه راه هست و کلاسم هم ساعت ۷:۰۰ شروع میشه پس تصمیم گرفتم پیاده برم تو راه بودم که یهو جلوم سیاه شد و یکی منو کشید داخل ی ماشین هرچی دست و پا میزدم ولم نمی کردن واقعا ترسیده بودم و پشیمون که چرا پیاده آمدم .
ویو لینو :
امروز فهمیدم که ا.ت میخواد پیاده بیاد پس از فرصت استفاده کردم و دزدیدمش سوار ون کردم و روی صورتش پارچه مشکی کشیدم خیلی جیغ و داد میکرد و دست و پا میزد برای همین بیهوشش کردم وقتی رسیدیم عمارت برای اینکه فرار نکنه به صندلی بستمش.
ویو ا.ت :
بهوش آمدم و دیدم که به صندلی بسته شدم دهنم هم بسته بود شروع کردم به گریه کردن که ی آقا آمد تو بهش میگفتن رئیس.
دیدگاه ها (۰)

پارت ۳چون خیلی تاریک بود ندیدمش اول تصور کردم که ی آقای چاقه...

پارت ۴+ من نمیتونمـ چرا نمیتونی تو که تنها زندگی می‌کنی+من د...

موضوع:وقتی مافیا بود...پارت۱علامت ها(ا.ت +/ لینو ـ/ بقیه !)و...

موضوع:وقتی فکر می‌کنی دوستت ندارهپارت۳ جین بس کن تو به من تو...

پارت ۱۵ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط