سگها کنار استخوانت خودکشی کردند

سگها کنار استخوانت خودکشی کردند
بعد از تو حتی دشمنانت خودکشی کردند


بوی تن تو مست کرده لاشخورها را
زنبورها دور دهانت خودکشی کردند


رفتی و مرگ آهنگ می زد پیش پاهایت
تصنیف ها روی لبانت خودکشی کردند


پیغمبر تاریکی! ای ارواح شیطانی
پشت سر تو پیروانت خود کشی کردند


وقتی تو مردی ناگهان خفاش های پیر
در لابلای گیسوانت خودکشی کردند


تو داستانی را نوشتی که سر انجامش
بازیگران داستانت خود کشی کردند


باران گرفت و خون روی دامنت را شست
تا ابرهای آسمانت خودکشی کردند
خوش بین
دیدگاه ها (۷)

خاطرات تلخدر خیالم خاطرات آن زمستان مانده استجای پای رفتنت د...

امشب میان این گلو یک بغض مهمان من استاین سرفه های لعنتی آهنگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط