دیوانه نمودم دل فرزانه خود را

دیوانه نمودم دل فرزانه خود را
در عشق تو گفتم همه افسانه خود را

غیر از تو که افروخته ای شعله به جانم
آتش نزند هیچ کسی خانه خود را

من زنده ام آخـــــر! دگری را تو مسوزان
ای شمـــــع، مرنجان دل پروانه خود را

از بهر تو سر باختن من هنری نیست
هر دلشده جان باخته جانانه ی خود را

دل کوچه به کوچه دود و نام تو گوید
باز آ، ببر این مرغک بی لانه ی خود را

با سنگ زدن از بر دلبر نشود دور
من خوب شناسم دل دیوانه خود را💚

🍃 ❤ ️🍃
دیدگاه ها (۴)

شده عشقی به دلت باشد و انکار کنییا که از بـودن او در دلت اقـ...

در کافه‌ی تنهایی امشب بی قرارم... سهمم فقط فنجانی است از انت...

آنان که به زین اسب خود می نازند در وقت مسابقه چرا می بازند؟د...

🍁 🍂 🍁 با شـب ودلهــره و خانه ی غــمگین چـه کنم ؟با تب و بیکس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط