و بالاخره شد تا پست

و بالاخره شد 6000 تا پست
بعد از حدود 6-7سال عضویت تو ویسگون ، یجورایی اینجا شده خلوتگاه امن من جایی که همیشه و همه حال شرایط توش پست گذاشتم محرم اسرار منه ، از غم از شادی از همه چیم با خبر بوده
هیچوقت نتونسم نمیتونم ازش دل بکنم
تو ویسگون زندگی کردم من ، یه روزایی داشتم که دلم همیشه براشون تنگ میشه برای اون ورژن اولی و سختی کار باهاش ، برای اون شلوغی و سرزندگیش برا شب بیداریام تا خوده صب ....
برا خنده هام برا گریه هام ... الان که فکرشو میکنم خاطره هام بیشتر ازون چیزیه که فکر میکردم ...
هرپست هر متن که تو پیجم دارم یه دلیلی یه حسی یه حالی پشتش داره ...
یهوویی دلم چقد تنگ شد ...
بنظر من ویسگون یه برنامه نیس یه مکان زندگیه دومه
خیلیا تو ویسگون عاشق شدن عاشقی کردن و حتی به هم رسیدن
خیلیارو دیدم ...
و یسریام متاسفانه نشد که برسن به قول معروف نشد که بشه

نشد که دلشون آروم بگیره ...
همین نشدن آرامش قبل رو هم ازشون گرفت ...
یسری چیزا هنوز برام تازس و تازگیش درد آوره...

خلاصه که آخر سال و یسال دیه با ویس گذشت...

شب و دلتنگی و اخرای سال 1398
سه شنبه یا به عبارتی چهارشنبه 14 اسفند
ساعت 02:56
دیدگاه ها (۸)

روز اول بعد از اتمام قرنطینه

هیچکسی در نظر آدم، کامل نیست مگر این که عاشقش بشی..

تو این اوضاع فقط داغون شدن نت رو کم داشتیم که کلکسیونمون تکم...

یوقتایی آدم تو یه موقعیتی گیر میکنه که نمیدونه چیکار کنهبگه ...

خون آشام عزیز (82)

چی بگم والافقط میشه گفت دلم تنگ شده ۲ سال و ۶ ماهه ناپدید شد...

چند پارتی نامجون{درخواستی}یوری:...باشه...پس من میرم...تو با....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط