در پی کافه دنجی هستم

در پی کافه دنجی هستم
ته یک کوچه بن بست فراموش شده
که در آن، یک نفر از جنس خودم
دست و دلبازانه
از خودش دست بشوید گهگاه...
و حواسش به فراموش شدنها باشد...
کافه ای با دو سه تا مشتری ثابت و معتاد به آه...
کافه ای دود زده با دو سه تا شمع نه چندان روشن...
و گرامافونی
که بخواند: گل گلدون،بوی موهات، ای که بی تو خودمو...
و تو یکمرتبه احساس کنی
کافه یک کشتی طوفانزده است
وسط خاطره هایی که ترا می بلعند... 


امیر دیبایی

💕 💕 💕 💕 💕 💕 💕 💕
دیدگاه ها (۲)

مرغ دلم راهی قم می‌شود‌در حرم امن تو گم می‌شودعمه سادات سلام...

نشستم روی ساحل، حال دریا را نمیدانم!من این پایینم و قانون با...

ﺧـــــــــﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺁﺳﻤـــــــــــــــﺎﻥ !!“ﺑﻐﻀﺖ ” ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﮑ...

بگذار زمین زیر پر و بال تو باشد خورشید نماینده ی فعال تو باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط