این برگهای زرد

این بــرگ‌های زرد

به خــاطر پاییز نیست ڪه از شاخه می‌افتند

قــرار است تو از این ڪوچه بگذری

و آن‌ها پیشی می‌گیرند از یڪ ‌دیگر

برای فـــرش ڪــردنِ مسیر قدمهایت

گنجشڪ ها از روی عادت نـمی‌خواننـد

ســـرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌ڪنند

بـــرای خوش‌آمــد گفتن به تــو...

باران برای تــــو می‌بارد

و رنگین‌ڪمان

ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش

ســرڪ ڪشیده از پسِ ڪوه

تا رسیدن تو را تماشا ڪند

نسیم هم مُدام می‌رود و باز می‌گردد

با رؤیای گذر از درزِ پیراهنت

و دزدیدن عطرِ موهایت

زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها

برای تو می‌گردند

و من

به دورِ تو...


💜 💜 💜 #D-#F 💜 💜 💜
دیدگاه ها (۵)

اگـــردرآغـــوش کشیدن تـــو نامـشـروع است وعاشق تـوبودن دیوا...

خسته ام از آرزوها؛ آرزوهای شعاریشوق پرواز مجازی؛ بالهای استع...

شعرهایم مال تو ، این اوج احسان منستشعر من قیمت ندارد ، قیمتش...

امشب افتاده به جانم تب یادت، چه کنممن ندارم به غم هجر تو عاد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط