رمان گرگینه ی من

p³⁰

رفتم سمت اتاقم و از پنجره پریدم بیرون...چند قدم رفتن جلو که ی مرد جلوم ظاهر شد...
جیمین : به به...
ات : تو کی هستی (میرع عقب عقب)
جیمین : من؟! ...خب من ی گرگینه...نیشخند
ات : چی میخوای؟!
جیمین : نیشخند...بگیریدش...
ات : چ..چی(بیهوشی)

ویو ⁷ روز بعد

ویو آت : با سر درد عجیبی از خواب بیدار شدم...با یادآوری خاطرات حالم بد شد....آروم از جام بلند شدم و روی تخت نشستم...دستام رو گذاشتم روی تخت و بلند شدم.. و رفتم سمت در ...در میزدم و اشک می‌ریختم...در رو واا‌ کنیدددد(داد و گریه)وااا کنننن
ی مرد : چته وحشی(در رو وا می‌کنه)
ات : اینجا کجاس؟!
مرده : به تو چه.ات : دستم رو گذاشتم رو سرم و به چشاش خیره شدم هیچ حرکتی نکرد و در لحظه ذهنش رو خوندم...انسان بود؟!... دندونامو فرو کردم تو گردنش و افتاد زمین...همه ی جیب هاشو چک کردم و ی تفنگ و ² تا کلید بود...برداشتم که صدای ی مرد اومد...زود برگشتم توی اتاق و در رو قفل کردم...پشت در نشستم و منتظر بودم ببینم چی میگن...
جیمین : اینجا چه خبره....عربده..این مردک عوضی چش شده؟! ...داد
ی مرد : قربان کلیدها نیستن
جیمین : چی....حتما اون دخترک..

خماری😘🫀
دیدگاه ها (۱۳)

تکپارتی درخواستی دارید بیایید پی وی امروز آخرین فرصته🫀♥️

چند پارتی عمارت-ارباب-جئون

رمان گرگینه من

رمان گرگینه من

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

{مافیای من}{پارت ۶}ویو تهیونگ # بعد کلی حرف زدن با یونگی بلن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط