𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:5
زندگی چقدر سخت است اما زیباست
♡..................................♡
با چیزی که من و تهیونگ دیدیم پشمامون ریخت یه دختر با لباس سفید شونه هاش کاملا معلوم بود (اسلاید ۲)با یه آرایش خیلی غلیظ یعنی آمده موهاشو یه وردی زده خیلی حالم بهم خورد دلم برا جونگ کوک سوخت خندیدم و گفتم
ا/ت:هی خدا بهت صبر بده(اروم)
...:ددی جونم آمده
ا/ت:وای تهیونگ دارم میوفتم (اروم)
ته:جعررر اصلا تو ذهنم همچین دختریو تصور نکردم(جلو خودشو گرفته)
رفتیم نشستیم با عشوه هی میومد سمت کوک و باهاش حرف میزد
کوک که اعصابش خورد شده بود به منو تهیونگ نگاهی حرصی کرد
.....:ددی جونم امشب میمونی پیشم ؟
کوک:با دوست دخترم قرار دارم
.....:یا ولی تو قراره ازدواج کنی اون دختره رو ول کن
کوک:لینا دهن تو ببند
کوک با عصابانیت بلند شد به سمت ما اشاره کرد که بریم
ا/ت:حداقل میزاشتی شام بقولیم
همینجوری سر جام وایساده بودم کوک آمد دست منو تهیونگ رو محکم کشید بد جور دستمو سفت گرفته بود
ا/ت:اخ اخ یواش چته وحشی
کوک:با من حرف نزنید فقط بیایید از اینجا بریم
(پرش زما نی خونه)
ا/ت:هعی مردیم از گشنگی
لباسامو عوض کردم
امدم پایین
ا /ت:شام با من
ته کوک:باشه
بعد خوردن شام رفتیم خوابیدیم
((صبح))
با نور خورشید پاشدم رفتم سرویس لباسی برای دانشگاه پوشیدم( اسلاید ۳) و رفتم پایین و با این صحنه رو به رو شدم.....
ادامه دارد...........
Part:5
زندگی چقدر سخت است اما زیباست
♡..................................♡
با چیزی که من و تهیونگ دیدیم پشمامون ریخت یه دختر با لباس سفید شونه هاش کاملا معلوم بود (اسلاید ۲)با یه آرایش خیلی غلیظ یعنی آمده موهاشو یه وردی زده خیلی حالم بهم خورد دلم برا جونگ کوک سوخت خندیدم و گفتم
ا/ت:هی خدا بهت صبر بده(اروم)
...:ددی جونم آمده
ا/ت:وای تهیونگ دارم میوفتم (اروم)
ته:جعررر اصلا تو ذهنم همچین دختریو تصور نکردم(جلو خودشو گرفته)
رفتیم نشستیم با عشوه هی میومد سمت کوک و باهاش حرف میزد
کوک که اعصابش خورد شده بود به منو تهیونگ نگاهی حرصی کرد
.....:ددی جونم امشب میمونی پیشم ؟
کوک:با دوست دخترم قرار دارم
.....:یا ولی تو قراره ازدواج کنی اون دختره رو ول کن
کوک:لینا دهن تو ببند
کوک با عصابانیت بلند شد به سمت ما اشاره کرد که بریم
ا/ت:حداقل میزاشتی شام بقولیم
همینجوری سر جام وایساده بودم کوک آمد دست منو تهیونگ رو محکم کشید بد جور دستمو سفت گرفته بود
ا/ت:اخ اخ یواش چته وحشی
کوک:با من حرف نزنید فقط بیایید از اینجا بریم
(پرش زما نی خونه)
ا/ت:هعی مردیم از گشنگی
لباسامو عوض کردم
امدم پایین
ا /ت:شام با من
ته کوک:باشه
بعد خوردن شام رفتیم خوابیدیم
((صبح))
با نور خورشید پاشدم رفتم سرویس لباسی برای دانشگاه پوشیدم( اسلاید ۳) و رفتم پایین و با این صحنه رو به رو شدم.....
ادامه دارد...........
۶.۵k
۲۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.