خانهٔ ما،یعنی خانهٔ پدرومادرم،از آن خانه هایی است که همه
خانهٔ ما،یعنی خانهٔ پدرومادرم،از آن خانههایی است که همه دوستش دارند.این را دیشب فهمیدم؛ همان وقتی که پسرخالهام زنگ زده بود به مامانم که خسته شدهام از زندگی و میخواهم بروم چندوقتی همدان و بابا از آنطرف خیلی آرام اشاره کرده بود به مامان که بگو بیاید اینجا.
خانهٔ ما از آن خانههایی است که همه دوستش دارند و این را دیشب فهمیدم،چون یادم افتاد تابستانهایی که خیلی بچه بودم،کلی از بچههای فامیلِ پدری و مادری میآمدند خانهٔ ما تا باهم جوجهرنگی بخریم و بزرگ کنیم.
خانهٔ ما یک خانهٔ دوستداشتنی است،این را دیشب فهمیدم.چون ما برای خوبکردن حال و رفع استیصال آنهایی که غمگین و خسته به خانهمان میآیند،هیچ نسخه شفابخشی نمیپیچیم،در باب انرژی مثبت و قشنگبودن این زندگی سخنرانی نمیکنیم و همهچیز را به شوخی و خنده ربط نمیدهیم.ما فقط با وجود هر مهمان غمگین،پربغض و خسته از همهچیز و حتی مهمانهای پرانرژی و خوشحالمان، مثل روزها و شبهای قبل عادی زندگی میکنیم و با عادی زندگیکردن و بدون نمایش و شویِ زندگیمان نشان میدهیم که «زندگی همین است. با غم و بدون غم میگذرد.»
خانهٔ ما از آن خانههایی است که همه دوستش دارند و این را دیشب فهمیدم،چون یادم افتاد تابستانهایی که خیلی بچه بودم،کلی از بچههای فامیلِ پدری و مادری میآمدند خانهٔ ما تا باهم جوجهرنگی بخریم و بزرگ کنیم.
خانهٔ ما یک خانهٔ دوستداشتنی است،این را دیشب فهمیدم.چون ما برای خوبکردن حال و رفع استیصال آنهایی که غمگین و خسته به خانهمان میآیند،هیچ نسخه شفابخشی نمیپیچیم،در باب انرژی مثبت و قشنگبودن این زندگی سخنرانی نمیکنیم و همهچیز را به شوخی و خنده ربط نمیدهیم.ما فقط با وجود هر مهمان غمگین،پربغض و خسته از همهچیز و حتی مهمانهای پرانرژی و خوشحالمان، مثل روزها و شبهای قبل عادی زندگی میکنیم و با عادی زندگیکردن و بدون نمایش و شویِ زندگیمان نشان میدهیم که «زندگی همین است. با غم و بدون غم میگذرد.»
۶۹۳
۲۷ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.