shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:75
جفتشون با عشق همدیگه رو میبوسیدن، که تهیونگ درو باز میکنه و میاد تو.
تهیونگ: عاو فکر کنم بد موقع اومدم
جونگ کوک: بله دقیقا (لبخند ملیح)
لیسا که از خجالت سرخ شده بود سرش رو پایین میگیره تا با تهیونگ چشم تو چشم نشه.
تهیونگ: پس من بعدا میام...به کارتون برسید (لبخند ملیح)
تهیونگ میره بیرون. (چه بچه خوبی)
تهیونگ: ایشش...آخه تو بیمارستان؟ (میخنده)
"دو هفته بعد_بیمارستان دا سام"
لباساش رو پوشیده بود و روی تخت نشسته بود.
جونگ کوک: آماده ای لیلی؟
لیسا: اهومم بریم (لبخند)
امروز قرار بود بلاخره بعد از دو هفته لیسا از بیمارستان مرخص بشه. تو این دو هفته جونگ کوک از کنار لیسا جم نخورده بود و مواظبش بود، بیشتر بخاطر اینکه لوهان دوباره سراغش نیاد.
لیسا میخواد از روی تخت بلند شه که جونگ کوک براید استایل بغلش میکنه.
لیسا: یااا جونگ کوکا فلج که نشدم میتونم راه برم
جونگ کوک: هیس حرف نباشه
جونگ کوک بی توجه به نگاه های متعجب بقیه، لیسا رو در حالی که بغل کرده بود به ماشین میبره.
"کافه نامو"
_این دو هفته کیم تهیونگ یه سری تردد های مشکوک به عمارت متروکه هادا داشته...بنظر میاد یه نقشه ای دارن
لوهان: هادا...که اینطور
لوهان: یعنی میخوان چیکار کنن؟ (زیر لب)...بازم زیر نظرش داشته باشید هر رفتار مشکوکی رو بهم گزارش بدید و سعی کنید از نقشش سر در بیارید.
_بله
لوهان: و لیسا مانوبان چی؟
_امروز مرخص شد
لوهان: بسیار خب...میتونی بری
_بله (میره)
لوهان قهوه ای که سفارش داده بود و از روی میز بر میداره و شروع به خوردنش میکنه. میون قهوه خوردنش به اون روز نحسی فکر میکنه که همینجا توی همین کافه عشقش رو به هایون اعتراف کرد ولی هایون ردش کرد چون کس دیگه ای رو دوست داشت. بعد از مرگ هایون لوهان تقریبا هر روز به اون کافه میومد تا هیچ وقت اون روز لعنتی و ظلمی که در حق هایون کرده رو فراموش نکنه، و به خودش لعنت میفرستاد.
(لایک و کامنتا بالا باشه ها)
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
part:75
جفتشون با عشق همدیگه رو میبوسیدن، که تهیونگ درو باز میکنه و میاد تو.
تهیونگ: عاو فکر کنم بد موقع اومدم
جونگ کوک: بله دقیقا (لبخند ملیح)
لیسا که از خجالت سرخ شده بود سرش رو پایین میگیره تا با تهیونگ چشم تو چشم نشه.
تهیونگ: پس من بعدا میام...به کارتون برسید (لبخند ملیح)
تهیونگ میره بیرون. (چه بچه خوبی)
تهیونگ: ایشش...آخه تو بیمارستان؟ (میخنده)
"دو هفته بعد_بیمارستان دا سام"
لباساش رو پوشیده بود و روی تخت نشسته بود.
جونگ کوک: آماده ای لیلی؟
لیسا: اهومم بریم (لبخند)
امروز قرار بود بلاخره بعد از دو هفته لیسا از بیمارستان مرخص بشه. تو این دو هفته جونگ کوک از کنار لیسا جم نخورده بود و مواظبش بود، بیشتر بخاطر اینکه لوهان دوباره سراغش نیاد.
لیسا میخواد از روی تخت بلند شه که جونگ کوک براید استایل بغلش میکنه.
لیسا: یااا جونگ کوکا فلج که نشدم میتونم راه برم
جونگ کوک: هیس حرف نباشه
جونگ کوک بی توجه به نگاه های متعجب بقیه، لیسا رو در حالی که بغل کرده بود به ماشین میبره.
"کافه نامو"
_این دو هفته کیم تهیونگ یه سری تردد های مشکوک به عمارت متروکه هادا داشته...بنظر میاد یه نقشه ای دارن
لوهان: هادا...که اینطور
لوهان: یعنی میخوان چیکار کنن؟ (زیر لب)...بازم زیر نظرش داشته باشید هر رفتار مشکوکی رو بهم گزارش بدید و سعی کنید از نقشش سر در بیارید.
_بله
لوهان: و لیسا مانوبان چی؟
_امروز مرخص شد
لوهان: بسیار خب...میتونی بری
_بله (میره)
لوهان قهوه ای که سفارش داده بود و از روی میز بر میداره و شروع به خوردنش میکنه. میون قهوه خوردنش به اون روز نحسی فکر میکنه که همینجا توی همین کافه عشقش رو به هایون اعتراف کرد ولی هایون ردش کرد چون کس دیگه ای رو دوست داشت. بعد از مرگ هایون لوهان تقریبا هر روز به اون کافه میومد تا هیچ وقت اون روز لعنتی و ظلمی که در حق هایون کرده رو فراموش نکنه، و به خودش لعنت میفرستاد.
(لایک و کامنتا بالا باشه ها)
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
۲۰.۳k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.