تک پارتی
تک پارتی
تک پارتی از جیمین { درخواستی }
[به عنوان دوست پسر]
ویو نویسنده گل تون
(آخرین مشتریشو راهی کرد و تابلوی"بسته است" رو بگردوند . با دستمال نارنجی رنگی که دستش بود آخرین میز رو تمیز کرد و چراغارو خاموش کرد کافه خالیه خالی بود. با شنیدن صدای زنگ به خاطر باز شدن در اخم کرد)
+ ساعت کاری تموم شده مشتری قبول نمیکنیم
-حتی من؟
(متعجب برگشت که با جیمین رو به رو شد ماسکشو پایین داد و با لبخند بهش نگاه کرد خندید و به طرفش رفت و دوست پسرشو محکم بغل کرد)
[ علامت ات + ][ علامت جیمین -]
۱جیمیناا دلم برات تنگ شده بود
-(بوسه ای روی پیشونیش کاشت ) میشه یه قهوه بخورم
+چون بایسمی اره
- یعنی نه اینکه دوست پسرتم
+ اره چون این کافه اسمش جیمینه بد میشه بدون قهوه خوردن بری
-(تک خنده ای کرد و صندلی رو عقب کشید و نشست )
الان میام( با دوتا ماگ قهوه برگشت و رو به ش نشست و ماگ زرد رنگ رو جلوش گذاشت)
+مثل همیشه ساده ست
-ممنون
+چرا زنگ نمیزدی حداقل خیلی منتظر بودم
-متاسفم این چند روز حتی برای خوابیدن هم وقت نداشتم میفهمم (گونه اشو نوازش کرد و انگشت شصتشو زیر پلکش کشید )
-خستگی از چشمات میباره
+امروز خیلی کار داشتم
-یه چند روز برای خودت استراحت بده
+نمیتونم کارکنارو تنها بزارم
-پس کافه رو ببند
+نمیشه جیمین خرج کافه زیاده باید کار کنم
-اگه تو برای یه روز اینجا رو ببندی منم قول میدم یه روز مرخصی بگیرم که باهات وقت بگذرونم
+(به بخار قهوه نگاه کرد و لبش رو گاز گرفت) نمیدونم
-چیشو نمیدونی تو فقط باید قبول کنی ۱بهش فکر میکنم
-چه بخوای چه نخوای اینکارو میکنی
+قهوتو بخور سرد میشه
نویسنده ویو
( با اینکه هردوتاشون از هرلحاظ خسته بودن و ابان باید تو تخت نرم و گرمشون خواب باشن ولی ترجیح داده بودن که حرفای ناگفته اشون رو بزنن کارشون این بود فقط اینجوری میتونستن تظاهر کنن سرقرار هستن اینطوری میتونستن بیشتر بهم نزدیک بشن نزدیک تر از هر روز )
[این بخاطر اینکه فیک رو یکم دیر و کم گذاشتم ]
اگه بد شده ببخشید
و اینکه اگه درخواستی داشتین تو کامنتا یا پی بگید اگه تونستم حتما میزارم ❤️💜
تک پارتی از جیمین { درخواستی }
[به عنوان دوست پسر]
ویو نویسنده گل تون
(آخرین مشتریشو راهی کرد و تابلوی"بسته است" رو بگردوند . با دستمال نارنجی رنگی که دستش بود آخرین میز رو تمیز کرد و چراغارو خاموش کرد کافه خالیه خالی بود. با شنیدن صدای زنگ به خاطر باز شدن در اخم کرد)
+ ساعت کاری تموم شده مشتری قبول نمیکنیم
-حتی من؟
(متعجب برگشت که با جیمین رو به رو شد ماسکشو پایین داد و با لبخند بهش نگاه کرد خندید و به طرفش رفت و دوست پسرشو محکم بغل کرد)
[ علامت ات + ][ علامت جیمین -]
۱جیمیناا دلم برات تنگ شده بود
-(بوسه ای روی پیشونیش کاشت ) میشه یه قهوه بخورم
+چون بایسمی اره
- یعنی نه اینکه دوست پسرتم
+ اره چون این کافه اسمش جیمینه بد میشه بدون قهوه خوردن بری
-(تک خنده ای کرد و صندلی رو عقب کشید و نشست )
الان میام( با دوتا ماگ قهوه برگشت و رو به ش نشست و ماگ زرد رنگ رو جلوش گذاشت)
+مثل همیشه ساده ست
-ممنون
+چرا زنگ نمیزدی حداقل خیلی منتظر بودم
-متاسفم این چند روز حتی برای خوابیدن هم وقت نداشتم میفهمم (گونه اشو نوازش کرد و انگشت شصتشو زیر پلکش کشید )
-خستگی از چشمات میباره
+امروز خیلی کار داشتم
-یه چند روز برای خودت استراحت بده
+نمیتونم کارکنارو تنها بزارم
-پس کافه رو ببند
+نمیشه جیمین خرج کافه زیاده باید کار کنم
-اگه تو برای یه روز اینجا رو ببندی منم قول میدم یه روز مرخصی بگیرم که باهات وقت بگذرونم
+(به بخار قهوه نگاه کرد و لبش رو گاز گرفت) نمیدونم
-چیشو نمیدونی تو فقط باید قبول کنی ۱بهش فکر میکنم
-چه بخوای چه نخوای اینکارو میکنی
+قهوتو بخور سرد میشه
نویسنده ویو
( با اینکه هردوتاشون از هرلحاظ خسته بودن و ابان باید تو تخت نرم و گرمشون خواب باشن ولی ترجیح داده بودن که حرفای ناگفته اشون رو بزنن کارشون این بود فقط اینجوری میتونستن تظاهر کنن سرقرار هستن اینطوری میتونستن بیشتر بهم نزدیک بشن نزدیک تر از هر روز )
[این بخاطر اینکه فیک رو یکم دیر و کم گذاشتم ]
اگه بد شده ببخشید
و اینکه اگه درخواستی داشتین تو کامنتا یا پی بگید اگه تونستم حتما میزارم ❤️💜
۶.۷k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.