"بابونه"
"بابونه"
تکپارتی تهکوک
( قبل از اینکه بخوای گزارش کنی این پست رو بخون https://wisgoon.com/p/4ZZH9QG6X3/ )
پسر نگاهش رو از منظره بیرون پنجره گرفت و چند ثانیه به دفتر و مداد روی پاهاش چشم دوخت.
دستش رو به چرخ های ویلچر رسوند و شروع به حرکت به سمت باغ قصر کرد.
نگاهی به اطراف باغ انداخت، کسی رو ندید. ظاهرا اونجا تنها بود.
دفتر و مدادی رو که به خاطر حرکت کمی روی پاهاش جا به جا شده بود رو برداشت و شروع به کشیدن چهره معشوقهاش کرد. در همین حین عطر آشنایی به مشامش رسید. فهمیدن اینکه چه کسی اونجا بود کار سختی نبود اون به خوبی میدونست این عطر متعلق به شاهزادهاس.
شاهزاده در حالی که چیزی رو پشت سرش قایم میکرد جلوی پسرک ایستاد و با لبخند به چشم های زیبای پسر که حالا داشتن اون رو تماشا میکردن چشم دوخت. همونطور که لبخند روی لبهاش بود
تهیونگ: چیکار میکنی؟
پسر به سرعت دفترش رو توی بغلش میگیره تا نقاشی ای که از شاهزاده کشیده بود پنهان بشه. در همون حالت به دفتر و مداد اشاره میکنه و با لبخند کوچکی جواب میده
جونگ کوک: نقاشی میکردم
پسر به چیزی که شاهزاده پشت خودش قایم کرده اشاره میکنه
جونگ کوک: اون چیه؟
شاهزاده آروم میخنده و دسته گل بابونه ای رو که پشت سرش قایم کرده بود رو جلوی پسر نگه میداره. با لبخند میگه
تهیونگ: گل برای گل!
پسر آروم میخنده و دسته گل رو از شاهزاده میگیره و گل ها رو بو میکنه.
شاهزاده که با لبخند به پسر نگاه میکرد آروم خم شد و پیشونی پسر رو که با موهاش پوشیده شد بود رو بوسید. گونه های پسر کمی سرخ شدن. سرش بالا میاره و به شاهزاده نگاه میکنه. اگه کسی متوجه رابطه پنهانیشون میشد برای هیچکدومشون خوب نمیشد. با لحنی که کمی نگرانی ازش پیدا بود گفت
جونگ کوک: ممکنه کسی ببینه
شاهزاده آروم دستش رو روی موهای پسر حرکت میده و نوازش میکنه و به چشم های تیله ای پسر خیره میشه. بدون اینکه اهمیتی به حرفاش بده صورتش رو به صورت پسر نزدیک میکنه و به آرومی پسر رو میبوسه.
از دوتا کلمه "پسر" و "شاهزاده" متنفرم
به عنوان اولینم کارم اگه بد شده عذر میخوام
یه ویدیو هم داره که الان پست میکنم
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #فیک #وانشات #سناریو #تهکوک #کوکوی #ویکوک
تکپارتی تهکوک
( قبل از اینکه بخوای گزارش کنی این پست رو بخون https://wisgoon.com/p/4ZZH9QG6X3/ )
پسر نگاهش رو از منظره بیرون پنجره گرفت و چند ثانیه به دفتر و مداد روی پاهاش چشم دوخت.
دستش رو به چرخ های ویلچر رسوند و شروع به حرکت به سمت باغ قصر کرد.
نگاهی به اطراف باغ انداخت، کسی رو ندید. ظاهرا اونجا تنها بود.
دفتر و مدادی رو که به خاطر حرکت کمی روی پاهاش جا به جا شده بود رو برداشت و شروع به کشیدن چهره معشوقهاش کرد. در همین حین عطر آشنایی به مشامش رسید. فهمیدن اینکه چه کسی اونجا بود کار سختی نبود اون به خوبی میدونست این عطر متعلق به شاهزادهاس.
شاهزاده در حالی که چیزی رو پشت سرش قایم میکرد جلوی پسرک ایستاد و با لبخند به چشم های زیبای پسر که حالا داشتن اون رو تماشا میکردن چشم دوخت. همونطور که لبخند روی لبهاش بود
تهیونگ: چیکار میکنی؟
پسر به سرعت دفترش رو توی بغلش میگیره تا نقاشی ای که از شاهزاده کشیده بود پنهان بشه. در همون حالت به دفتر و مداد اشاره میکنه و با لبخند کوچکی جواب میده
جونگ کوک: نقاشی میکردم
پسر به چیزی که شاهزاده پشت خودش قایم کرده اشاره میکنه
جونگ کوک: اون چیه؟
شاهزاده آروم میخنده و دسته گل بابونه ای رو که پشت سرش قایم کرده بود رو جلوی پسر نگه میداره. با لبخند میگه
تهیونگ: گل برای گل!
پسر آروم میخنده و دسته گل رو از شاهزاده میگیره و گل ها رو بو میکنه.
شاهزاده که با لبخند به پسر نگاه میکرد آروم خم شد و پیشونی پسر رو که با موهاش پوشیده شد بود رو بوسید. گونه های پسر کمی سرخ شدن. سرش بالا میاره و به شاهزاده نگاه میکنه. اگه کسی متوجه رابطه پنهانیشون میشد برای هیچکدومشون خوب نمیشد. با لحنی که کمی نگرانی ازش پیدا بود گفت
جونگ کوک: ممکنه کسی ببینه
شاهزاده آروم دستش رو روی موهای پسر حرکت میده و نوازش میکنه و به چشم های تیله ای پسر خیره میشه. بدون اینکه اهمیتی به حرفاش بده صورتش رو به صورت پسر نزدیک میکنه و به آرومی پسر رو میبوسه.
از دوتا کلمه "پسر" و "شاهزاده" متنفرم
به عنوان اولینم کارم اگه بد شده عذر میخوام
یه ویدیو هم داره که الان پست میکنم
#بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #یونگی #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #فیک #وانشات #سناریو #تهکوک #کوکوی #ویکوک
۳.۱k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.