دختری انتظار کافه نشست و
دختری انتظار کافه نشست و
کافه در انتظار دختر بود
آنشبی که خدای تو در شهر
فکر یک انقلاب دیگر بود
چقدر پانتومیم رقصیدیم
فکر کردیم شادی قرن ست
وسط چشم های مرموزت
یک نفر سخت در خودش دفن ست
میشود بی خودی به خود پیجید
توی حلق عرق سگی سر خورد
کوچه را بی خودی قدم بزنی
بعد هر کودتای کوچک مرد
راه رفتن کنار بهمنشیر
گفتن از داستان ترکش مین
عشق را ریختن به پیک عرق
خوردن از بهت بچه ایی غمگین
مثل یک شعر زنده خواهد مرد
زنده اما کنار گورستان
شهر محکوم غسل خود سوزی
دختری توی بغض آبادان
کافه در انتظار دختر بود
آنشبی که خدای تو در شهر
فکر یک انقلاب دیگر بود
چقدر پانتومیم رقصیدیم
فکر کردیم شادی قرن ست
وسط چشم های مرموزت
یک نفر سخت در خودش دفن ست
میشود بی خودی به خود پیجید
توی حلق عرق سگی سر خورد
کوچه را بی خودی قدم بزنی
بعد هر کودتای کوچک مرد
راه رفتن کنار بهمنشیر
گفتن از داستان ترکش مین
عشق را ریختن به پیک عرق
خوردن از بهت بچه ایی غمگین
مثل یک شعر زنده خواهد مرد
زنده اما کنار گورستان
شهر محکوم غسل خود سوزی
دختری توی بغض آبادان
۸۵۶
۰۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.