قلب یخی
قلب یخی
پارت ۱۶
این موقع شب پارت رو گذاشتم تا ببینم جغد های ویسگون کیا هستن🤣
از زبان ا/ت:
زیاد حوصله ناز آوردن نداشتم پس سریع بخشیدمش بعد باهم خوابیدیم
صبح روز بعد:
با حس یک چیز نرمی روی لبام چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوکه که داره منو بیدار میکنه
جونگ کوک: خوشگلم بیدار شو عزیزم
ا/ت: امممم کوکی...چیشده😴
جونگ کوک: هیچی عزیزم، امروز بیکار بودم گفتم بیدارت کنم باهم بریم تفریحی جایی
با اسم تفریح ذوق کردم من عاشق تفریح بودم
ا/ت: باشه باشه
جونگ کوک خنده ای به کیوت بودنم زد
جونگ کوک: کیوتک من، بیا بریم صبحانه بخوریم بعدش برو حاضر شو
ا/ت: باشه
دستمو گرفت و باهم رفتیم صبحانه بخوریم بعدش من رفتم حاضر شدم و اونم حاضر شد، باهم رفتیم سوار ماشین شدیم
جونگ کوک: خب اول کجا بریم
ا/ت: امممم🤔...اول بریم کارائوکه بعد بریم کافه
جونگ کوک: باشه عزیزم تو فقط لب تر کن(شانس بقیه:❤️🎀 شانس من و فالوور هام:💩💨)
راه افتادیم به سمت کارائوکه اونجا کلی آهنگ خوندیم و رقصیدیم بعدش رفتیم کافه یک چیزی خوردیم و اومدیم بیرون
جونگ کوک:بیبی من میخوام یک سری به شرکت بزنم تو هم باهام میای؟
خیلی دوست داشتم شرکتش رو ببینم
ا/ت: آره آره
جونگ کوک: باشه
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت شرکت
از زبان جونگ کوک:
خدا خدا میکردم مین سو اونجا نباشه و کرم بریزه تا ا/ت ناراحت بشه درسته از شرکت اخراجش کرده بودم ولی همیشه میومد شرکت و بهم می چسبید و سعی داشت با لوند بودنش دل منو ببره تا منم اجازه بدم دوباره بیاد شرکت، من مین سو رو میشناسم میدونم چه عوضی ای هستش روزی زیر هزار تا پسر هست بعد میاد برای من ادعای عاشقی میکنه اما کور خونده قلب من فقط برای ا/ت هستش رسیدیم شرکت و بله، حدسم درست بود مین سو خانم هرزه با یک لباس کوتاه که نزدیک بود از باسنش بزنه بالا و یک آرایش غلیظ که هیچی از صورت خودش معلوم نبود اومده بود شرکت
مین سو: اوه، سلام رئیس*عشوه خرکی*
جونگ کوک: سلام*سرد*
برای اینکه حرصش در بیاد کمر ا/ت رو گرفتم و به خودم نزدیک ترش کردم و گفتم
جونگ کوک: عشقم، این منشی منه قربونت برم
ا/ت: آها، خوشبختم
مین سو هم که معلوم بود داره حرص میخوره با همون چهره ی حسودش گفت
مین سو: منم همینطور
جونگ کوک: لطفا خانم منو پیش خودتون نگه دارید تا من به کارام برسم خانم لی مین سو اگه خانمم کاریش بشه حقوق این ماهتون رو نمیدم و از کجا معلوم شاید اخراجت هم کردم
مین سو: چشم*حرصی*
بوسه ی کوتاه و سطحی روی لبای ا/ت گذاشتم
جونگ کوک: من میرم بیبی گرلم
ا/ت: باشه عشقم
مین سو با چهره ای آتیش گرفته بهمون زل زده بود
از زبان ا/ت:
جونگ کوک رفت توی اتاق کارش، توی دلم صد هزار تا پروانه داشتن دور میزدن از اینکه جونگ کوک اینقدر حواسش بهم بود و بهم گفت خانمم🦋🦋😍😍😍
مین سو: خوشحالی؟
ا/ت: بله؟
مین سو: میگم خوشحالی رئیس اینقدر بهت توجه میکنه؟
ا/ت: خب...آره، چرا خوشحال نباشم
مین سو: دلتو خوش نکن، همیشه برای هزارتا دختر اینجوری دلبری میکنه بعدش هم میزنه زیر همه چیز و ولشون میکنه
ا/ت: اما من مطمئنم باهام اینکارو نمیکنه، میدونم عاشقمه
مین سو: ههه عشق؟ کلمه ای به نام عشق برای رئیس معنایی نداره، از نظرش فقط وقت تلف کردنه
ا/ت: خانم محترم، فکر نکنم به شما ربطی داشته باشه، ببین... بذار یک چیزی رو برات روشن کنم، من تا حالا بار ها و بار ها متوجه عشق واقعی جونگ کوک به خودم شدم و ازش مطمئنم بعدشم هر کاری هم که کرده باشه مال گذشتش بوده من با گذشتش کاری ندارم به چیزی که الان هست کار دارم و خداروشکر الانم یک مرد کاملا پاکه، اگه چیزی هم باشه بین منو جونگ کوک هست و به شما یا کس دیگه ای ربطی نداره اوکی؟ دیگه هم نبینم از این چرت و پرت ها راجب جونگ کوک بگی، وگرنه بهش میگم منو کتک زدی میدونی که دوستم داره و حرفم رو باور میکنه(دمت گرم ا/ت خوب حالشو گرفتی💪😎)
مین سو با حرص فقط بهم زل زده بود
ا/ت: حرص نخور سوزش باسنت زیاد تر میشه😂
از کنارش رد شدم و شونم رو زدم به شونش
ا/ت: بکش کنار
وارد اتاق جونگ کوک شدم
از زبان جونگ کوک:
من از پنجره ی اتاقم همه چیز رو دیدم، واقعا به خودم افتخار میکنم که همچین دختری رو انتخاب کردم که اینطوری جلوی همه وایسته و از هیچی نترسه، اگه یک دختر واقعا دوستت داشته باشه از گفتن حرف دلش اصلا نمیترسه
ادامه دارد...
پارت ۱۶
این موقع شب پارت رو گذاشتم تا ببینم جغد های ویسگون کیا هستن🤣
از زبان ا/ت:
زیاد حوصله ناز آوردن نداشتم پس سریع بخشیدمش بعد باهم خوابیدیم
صبح روز بعد:
با حس یک چیز نرمی روی لبام چشمامو باز کردم دیدم جونگ کوکه که داره منو بیدار میکنه
جونگ کوک: خوشگلم بیدار شو عزیزم
ا/ت: امممم کوکی...چیشده😴
جونگ کوک: هیچی عزیزم، امروز بیکار بودم گفتم بیدارت کنم باهم بریم تفریحی جایی
با اسم تفریح ذوق کردم من عاشق تفریح بودم
ا/ت: باشه باشه
جونگ کوک خنده ای به کیوت بودنم زد
جونگ کوک: کیوتک من، بیا بریم صبحانه بخوریم بعدش برو حاضر شو
ا/ت: باشه
دستمو گرفت و باهم رفتیم صبحانه بخوریم بعدش من رفتم حاضر شدم و اونم حاضر شد، باهم رفتیم سوار ماشین شدیم
جونگ کوک: خب اول کجا بریم
ا/ت: امممم🤔...اول بریم کارائوکه بعد بریم کافه
جونگ کوک: باشه عزیزم تو فقط لب تر کن(شانس بقیه:❤️🎀 شانس من و فالوور هام:💩💨)
راه افتادیم به سمت کارائوکه اونجا کلی آهنگ خوندیم و رقصیدیم بعدش رفتیم کافه یک چیزی خوردیم و اومدیم بیرون
جونگ کوک:بیبی من میخوام یک سری به شرکت بزنم تو هم باهام میای؟
خیلی دوست داشتم شرکتش رو ببینم
ا/ت: آره آره
جونگ کوک: باشه
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم به سمت شرکت
از زبان جونگ کوک:
خدا خدا میکردم مین سو اونجا نباشه و کرم بریزه تا ا/ت ناراحت بشه درسته از شرکت اخراجش کرده بودم ولی همیشه میومد شرکت و بهم می چسبید و سعی داشت با لوند بودنش دل منو ببره تا منم اجازه بدم دوباره بیاد شرکت، من مین سو رو میشناسم میدونم چه عوضی ای هستش روزی زیر هزار تا پسر هست بعد میاد برای من ادعای عاشقی میکنه اما کور خونده قلب من فقط برای ا/ت هستش رسیدیم شرکت و بله، حدسم درست بود مین سو خانم هرزه با یک لباس کوتاه که نزدیک بود از باسنش بزنه بالا و یک آرایش غلیظ که هیچی از صورت خودش معلوم نبود اومده بود شرکت
مین سو: اوه، سلام رئیس*عشوه خرکی*
جونگ کوک: سلام*سرد*
برای اینکه حرصش در بیاد کمر ا/ت رو گرفتم و به خودم نزدیک ترش کردم و گفتم
جونگ کوک: عشقم، این منشی منه قربونت برم
ا/ت: آها، خوشبختم
مین سو هم که معلوم بود داره حرص میخوره با همون چهره ی حسودش گفت
مین سو: منم همینطور
جونگ کوک: لطفا خانم منو پیش خودتون نگه دارید تا من به کارام برسم خانم لی مین سو اگه خانمم کاریش بشه حقوق این ماهتون رو نمیدم و از کجا معلوم شاید اخراجت هم کردم
مین سو: چشم*حرصی*
بوسه ی کوتاه و سطحی روی لبای ا/ت گذاشتم
جونگ کوک: من میرم بیبی گرلم
ا/ت: باشه عشقم
مین سو با چهره ای آتیش گرفته بهمون زل زده بود
از زبان ا/ت:
جونگ کوک رفت توی اتاق کارش، توی دلم صد هزار تا پروانه داشتن دور میزدن از اینکه جونگ کوک اینقدر حواسش بهم بود و بهم گفت خانمم🦋🦋😍😍😍
مین سو: خوشحالی؟
ا/ت: بله؟
مین سو: میگم خوشحالی رئیس اینقدر بهت توجه میکنه؟
ا/ت: خب...آره، چرا خوشحال نباشم
مین سو: دلتو خوش نکن، همیشه برای هزارتا دختر اینجوری دلبری میکنه بعدش هم میزنه زیر همه چیز و ولشون میکنه
ا/ت: اما من مطمئنم باهام اینکارو نمیکنه، میدونم عاشقمه
مین سو: ههه عشق؟ کلمه ای به نام عشق برای رئیس معنایی نداره، از نظرش فقط وقت تلف کردنه
ا/ت: خانم محترم، فکر نکنم به شما ربطی داشته باشه، ببین... بذار یک چیزی رو برات روشن کنم، من تا حالا بار ها و بار ها متوجه عشق واقعی جونگ کوک به خودم شدم و ازش مطمئنم بعدشم هر کاری هم که کرده باشه مال گذشتش بوده من با گذشتش کاری ندارم به چیزی که الان هست کار دارم و خداروشکر الانم یک مرد کاملا پاکه، اگه چیزی هم باشه بین منو جونگ کوک هست و به شما یا کس دیگه ای ربطی نداره اوکی؟ دیگه هم نبینم از این چرت و پرت ها راجب جونگ کوک بگی، وگرنه بهش میگم منو کتک زدی میدونی که دوستم داره و حرفم رو باور میکنه(دمت گرم ا/ت خوب حالشو گرفتی💪😎)
مین سو با حرص فقط بهم زل زده بود
ا/ت: حرص نخور سوزش باسنت زیاد تر میشه😂
از کنارش رد شدم و شونم رو زدم به شونش
ا/ت: بکش کنار
وارد اتاق جونگ کوک شدم
از زبان جونگ کوک:
من از پنجره ی اتاقم همه چیز رو دیدم، واقعا به خودم افتخار میکنم که همچین دختری رو انتخاب کردم که اینطوری جلوی همه وایسته و از هیچی نترسه، اگه یک دختر واقعا دوستت داشته باشه از گفتن حرف دلش اصلا نمیترسه
ادامه دارد...
- ۲۷.۱k
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط