حکایت خدا خر را آفرید و گفت تو بار خواهی برد از زمانی ک

#حکایت خدا خر را آفرید و گفت: تو بار خواهی برد از زمانی که آفتاب بدمد تا شب و 50 سال عمر خواهی کرد. خر گفت: میخواهم خر باشم اما فقط بیست سال عمررکنم. خدا پذیرفت. خدا سگ را آفرید و گفت: تو نگهبان خانه ی انسان خواهی شد و هر چه دادند خواهی خورد و سی سال عمر میکنی. سگ گفت: میخواهم سگ باشم اما 15سال برایم کافیست. خدا پذیرفت. خدا میمون را آفرید و گفت: تو مدام از شاخه ای به شاخه ای میپری و 20 سال عمر میکنی. میمون گفت میخواهم میمون باشم اما 10سال عمر کافیست. و خدا انسان را آفرید و گفت: تو اشرف مخلوقاتی سرور تمام زمین و 20 سال عمر میکنی! انسان گفت: می خواهم انسان باشم اما آن سی سالی که خر نخواست، پانزده سالی که سگ نخواست و ده سالی که میمون نخواست به من بده. و اینچنین شد که ما فقط بیست سال مثل آدم زندگی میکنیم. بعد ازدواج میکنیم و سی سال مثل خر کار میکنیم و پانزده سال مثل سگ نگهبان خونه و بچه هامون میشیم و آخرش هم مثل میمون از خونه ی دختر به خونه ی پسر و از خونه ی پسر به خونه ی دختر میدویم و واسه نوه هامون شکلک در میاریم...! #بخون #فردوس_برین
دیدگاه ها (۱)

این ماشین نیست! تخت کودکه که برای سیسمونی می‌خرن، شب‌ها هم چ...

کوروش کبیر چه زیبا گفت : اگر در دل کسی جایی نداری، فرش زیر پ...

ای خداااا😝😝😂 #طنز #فردوس_برین

از افسانه های قدیمی 😁 #طنز #فردوس_برین

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط