سرتا سر خیال من نقاشیای کاشیاش سرد می شن و ناز می کنن

سرتا سر خیال من نقاشیای کاشیاش سرد می شن و ناز می کنن

مستا شبا تو کوچه هاش هوای آواز می کنن

هوا هر وقت که بارونی است تو فکر من چراغونیست

پرم از خاطرات تو همونایی که می دونی

مگه یادم می ره یک دم تا هر وقتی که من زنده ام

تو بانی یه مشت شعری هم الان هم در آینده ام

دلم می خواد بیام پیشت بزارم سر بر روی دوشت

بگم می میرم از عشقت برم گم شم تو آغوشت

من و تو زیر بارون بود به جون هم قسم خوردیم

تو چشم هم نگاه کردیم ، نگاه کردیم از عشق مردیم

سرتاسر خیال من هزار تا باغ دلگشاست

هزار عشق دم بخت منتظر یه پاگشاست

تو سرسراش یه مثنوی راز و نیاز معنوی

پس تو کجایی ابدی کجای این تیره شبی

رو ایه های بارونی نوشتم بسته به تو جونمو سرنوشتم

تو مظهر تحملی تو ماهی عشق منی برام تو تکیه گاهی

سرتا سر خیال من نقاشیای کاشیاش سبز می شن و ناز می کنن

مستا شبا تو کوچه هاش هوای آواز می کنن

شمایل جمال تو قلبم و روشن می کنه

نمی دونی که عشق تو چکاری با من می کنه
دیدگاه ها (۱)

من آدمی‌ام که در لحظه هیچی رو دوست نداشت ولی خاطره باز ‌ِخوب...

برنامه‌هایی که تو تابستون قرار بود انجام بدمو رو کاغذ نوشته ...

لعنت به شب های بعد از تو

‏واقعا فک کردی من چقدررر قوی میشم بعد تووو؟!نهایتش من فقط می...

You must love me... P11

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط