رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part12

خوشحال بودم که تونستم تصمیممو بگیرم با خوشحالی به سمت خونه رفتم...


مامان نگاهی کرد و گفت :
چرا گل از گلت شکفته خبریه؟

+ تصمیم گرفتم برم

-به بعدش فکر کردی

+اهوم به همش فکر کردم

- باشه عزیزم موفق باشی

رفتم دست مامانو گرفتم و گفتم :
مامان ، قول میدی همیشه بهم روحیه بدی و پشتم باشی؟

بابا یهو از پله ها اومد پایین و گفت
من از طرف مامانت قول میدم

+ عه بابا جون شما از کجا فهمیدین

_ینی نمیخواستی به من بگی ؟

+ نه اتفاقا میخواستم الان بیام بهتون بگم و نظرتونو بپرسم...

_خب عزیزم من خودم از همه چی خبر دارم خودمم پشتتم ،خوشحالم که دختر گلم انقد بزرگ شده و برای آرزو هاش تلاش میکنه

لبخندی زدم و رفتم بغل بابا
مامان گفت
خب اگه حرفاتون تموم شد بیاین شام بخوریم

شام خوردیم ظرفارو همراه مامان جمع کردم و رفتم تو اتاقم

🤩🤩
خب اینم از این پارت
از این به بعد روزی دو تا پارت داریم (البته تلاشمو میکنم ببینم میتونم روزی دو تا بفرستم😁)
یک پارت دیگه هم از مدرسه برگشتم میزارم واستون 🫶🖐️
🤩🤩
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part13متعجب همینجوری به صفحه گوشی نگاه میکردم چطو...

۶۰۰ تایی شدنمون مبالککک🤩🤩😍😍🫶🥳🥳

رویای بزرگ#part11عزیزم چرا انقد خودتو اذیت میکنی مگه خدا گوش...

رویای بزرگ#part10به حرفای مامان خیلی فکر کردم درست میگفت من ...

پارت ۱۸نامی. عزیزم برو بخواب که فردا زود بیدار شی باشه؟ چشم ...

همیشگی من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط