مجلس میهمانی بود

مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود...
اما وقتی ڪه بلند شد، عصای خویش را برعکس بر زمین نهاد..
و چون دسته عصا بر زمین بود، تعادل کامل نداشت...

💭 دیگران فکر ڪردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده...
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:

پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!

💭 پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است، می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود.

مواظب قضاوتهایمان باشیم....

چه زيبا گفتند:
برای ڪسی ڪه میفهمد
هیچ توضیحے لازم نیست
و
برای ڪسی ڪه نمیفهمد
هر توضیحے اضافه است

آنانکه می فهمند عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند

🌹مهم نیست که چہ "مدرڪے" دارید
مهم اینه که چہ "درڪے" دارید...🌹
دیدگاه ها (۰)

دنیا ... به " شایستگی هایت " پاسخ میدهد نه به "آرزوهایت" پس ...

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر مزارش آب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط