مردانه گریه می کندم حال خسته ام
مردانه گریه می کندم حال خسته ام
در انتظار بغض جدیدی نشسته ام
کابوس خانه کرده به چشمان بسته ام
دنیا بنا گذاشته غم را به شانه هام
تا باز با غمی غزلم را قرین کند
غربت برام مشهد و تهران نداشته
دنیا به روز خوب خود ایمان نداشته
یک جرعه آب خوش به گلومان نداشته
می ترسم از جنازه ی لبخندهایم، از
دردی که با گلوی دلم هم نشین کند
پشتم فرودگاه رفیقان خنجر است
شرمندگی م خیره به چشمان مادر است
پاییزی است حالم و هرروزم آذر است
در انتظار نیش رفیقان نشسته ام
ماری که باز لانه در این آستین کند
اشکم.. شبیه وقت سفر بی اراده ام
تصویری از غروب و غم و بغض جاده ام
هر زخم بوده خورده ام از قلب ساده ام
گرگی گرسنه چشم به دنیام دوخته
تا در لباس بره برایم کمین کند
هوش از سرم پرانده و تکرار می شود
هرچند، ظاهرن فقط انکار می شود
هر عاقلی به عشق، گرفتار می شود
حالا زمانه بست به پایم نشسته است
تا با حضور عشق، دلم را عجین کند
من را بغل بگیر که فرصت زیاد نیست
با بوسه های عشق، خدا در تضاد نیست
دور از دلم نشو، به جهان اعتماد نیست
دنیا به نام هم زده ما را که بعد از این
احوال بدترین مرا، بهترین کند
#حانیه_دری
در انتظار بغض جدیدی نشسته ام
کابوس خانه کرده به چشمان بسته ام
دنیا بنا گذاشته غم را به شانه هام
تا باز با غمی غزلم را قرین کند
غربت برام مشهد و تهران نداشته
دنیا به روز خوب خود ایمان نداشته
یک جرعه آب خوش به گلومان نداشته
می ترسم از جنازه ی لبخندهایم، از
دردی که با گلوی دلم هم نشین کند
پشتم فرودگاه رفیقان خنجر است
شرمندگی م خیره به چشمان مادر است
پاییزی است حالم و هرروزم آذر است
در انتظار نیش رفیقان نشسته ام
ماری که باز لانه در این آستین کند
اشکم.. شبیه وقت سفر بی اراده ام
تصویری از غروب و غم و بغض جاده ام
هر زخم بوده خورده ام از قلب ساده ام
گرگی گرسنه چشم به دنیام دوخته
تا در لباس بره برایم کمین کند
هوش از سرم پرانده و تکرار می شود
هرچند، ظاهرن فقط انکار می شود
هر عاقلی به عشق، گرفتار می شود
حالا زمانه بست به پایم نشسته است
تا با حضور عشق، دلم را عجین کند
من را بغل بگیر که فرصت زیاد نیست
با بوسه های عشق، خدا در تضاد نیست
دور از دلم نشو، به جهان اعتماد نیست
دنیا به نام هم زده ما را که بعد از این
احوال بدترین مرا، بهترین کند
#حانیه_دری
- ۲.۲k
- ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط