" زندگی مه آلودپریا " داستانی که با سبکی متفاوتی روایت
" زندگی مه آلودپریا " داستانی که با سبکی متفاوتی روایت شده و مورد اقبال مخاطبین، هنرمندان و منتقدان واقع شده است
"زندگی مه آلود پریا" روایتگر زنی مدیر و کاریزماتیک است که از زیبایی و نبوغ بالایی برخوردار است و گرچه او جایگاه بالای اجتماعی دارد اما در گذشته اشتباهی بزرگی را مرتکب شده که جرات ابراز آن را به دیگران و حتی نزدیکان خود را ندارد در روند قصه کم کم گذشته او مانند کابوسی بر روح نا آرامش فرو آمده و به شدت آزارش می دهد و با مبتلا شدن به بیماری؛ عذاب وجدان او تشدید شده و برای عبور از این بحران با مشکلات فراوانی مواجه می شود و وقتی از همه حتی شوهرش نا امید می شود بدون اطلاع او زندگی را رها کرده و برای پیدا کردن شخصی که به او ظلم کرده راهی سفر دور درازی می شود در این سفر با موانع و افرادی زیادی مواجه شده و اتفاقات زیادی برای او رقم می خورد از طرفی شوهرش که بسیار نگران اوست به هر سختی که شده پریا را در جاده ای مه آلود پیدا کرده و بعد از مشاجره و درگیری مجبور می شود که با او همسفر شود تا فرد مورد نظر را پیدا کنند
گزیده داستان
از ناله های او چنان بی تاب می شود، که مجبور می شود، سـرعت اتومبیل را بالا ببرد. تا شاید جایی را برای متوقف کردن پیـدا کنـد.
در این لحظه، مینی بوسی که از روبرو در حال نزدیک شدن است، ناگهان از مسیر خود منحرف شده و با بوق و ترمز بـه سـمت آنها کشیده می شود. مسعود با دیدن این صحنه آنچنان هول مـی کنـد کـه بـا وحشـت فرمـان را بـه سـمت راسـت خـود می چرخاند. تا از تصادف جلـوگیری کنـد. امـا در یـک لحظـه، در حالی که معلوم نیست، چـه بلایـی سـر مینـی بـوس آمـده اسـت، اتومبیل مسعود به شدت با گاردریل کنار جاده برخورد کـرده و بـه صورت معلق روی آن قرار می گیرد، از شدت ضربه وارده، در طرف پریا باز شده و او به طرف دره پرتاب می شود.
سر مسعود محکم به فرمان بر خورد می کنـد و خـونین از هـوش می رود. پریا بدون اختیار غلت زنان داخل رودخانـه نسـبتاً بزرگـی که در ته دره، جریان دارد، می افتد. او لحظاتی نفس گیر را با سرو صورت زخمی، بی اختیار شروع بـه دست و پا زدن می کند،
تلفن ارسال رایگان به سراسر کشور
۰۲۱۶۶۹۲۸۳۱۶
۰۹۱۲۴۲۱۴۵۸۹
#نشرداستان
#زندگی_مه_آلود_پریا
#سیدمرتضی_مصطفوی
#فرهاد_قائمیان
#علی_مسعودی
#لیلااوتادی
#مهدی_سلوکی
#کاظم_بلوچی
#علی_اوسیوند
#حمید_رضا_هدایتی
"زندگی مه آلود پریا" روایتگر زنی مدیر و کاریزماتیک است که از زیبایی و نبوغ بالایی برخوردار است و گرچه او جایگاه بالای اجتماعی دارد اما در گذشته اشتباهی بزرگی را مرتکب شده که جرات ابراز آن را به دیگران و حتی نزدیکان خود را ندارد در روند قصه کم کم گذشته او مانند کابوسی بر روح نا آرامش فرو آمده و به شدت آزارش می دهد و با مبتلا شدن به بیماری؛ عذاب وجدان او تشدید شده و برای عبور از این بحران با مشکلات فراوانی مواجه می شود و وقتی از همه حتی شوهرش نا امید می شود بدون اطلاع او زندگی را رها کرده و برای پیدا کردن شخصی که به او ظلم کرده راهی سفر دور درازی می شود در این سفر با موانع و افرادی زیادی مواجه شده و اتفاقات زیادی برای او رقم می خورد از طرفی شوهرش که بسیار نگران اوست به هر سختی که شده پریا را در جاده ای مه آلود پیدا کرده و بعد از مشاجره و درگیری مجبور می شود که با او همسفر شود تا فرد مورد نظر را پیدا کنند
گزیده داستان
از ناله های او چنان بی تاب می شود، که مجبور می شود، سـرعت اتومبیل را بالا ببرد. تا شاید جایی را برای متوقف کردن پیـدا کنـد.
در این لحظه، مینی بوسی که از روبرو در حال نزدیک شدن است، ناگهان از مسیر خود منحرف شده و با بوق و ترمز بـه سـمت آنها کشیده می شود. مسعود با دیدن این صحنه آنچنان هول مـی کنـد کـه بـا وحشـت فرمـان را بـه سـمت راسـت خـود می چرخاند. تا از تصادف جلـوگیری کنـد. امـا در یـک لحظـه، در حالی که معلوم نیست، چـه بلایـی سـر مینـی بـوس آمـده اسـت، اتومبیل مسعود به شدت با گاردریل کنار جاده برخورد کـرده و بـه صورت معلق روی آن قرار می گیرد، از شدت ضربه وارده، در طرف پریا باز شده و او به طرف دره پرتاب می شود.
سر مسعود محکم به فرمان بر خورد می کنـد و خـونین از هـوش می رود. پریا بدون اختیار غلت زنان داخل رودخانـه نسـبتاً بزرگـی که در ته دره، جریان دارد، می افتد. او لحظاتی نفس گیر را با سرو صورت زخمی، بی اختیار شروع بـه دست و پا زدن می کند،
تلفن ارسال رایگان به سراسر کشور
۰۲۱۶۶۹۲۸۳۱۶
۰۹۱۲۴۲۱۴۵۸۹
#نشرداستان
#زندگی_مه_آلود_پریا
#سیدمرتضی_مصطفوی
#فرهاد_قائمیان
#علی_مسعودی
#لیلااوتادی
#مهدی_سلوکی
#کاظم_بلوچی
#علی_اوسیوند
#حمید_رضا_هدایتی
۲.۷k
۲۰ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.