به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را

به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را
که تسکین میدهد چشمت،غم جانسوز تب ها را

بخوان! با لهجه ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُرکن! به هم نگذار لب ها را

به دست آور دل من را، چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور، رها کن مستحب ها را

دلیلِ دلخوشی هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمی فهمم سبب ها را

بیا اینبار شعرم را ،به آداب تو میگویم
که دارم یاد میگیرم،زبان با ادب ها را

غروب سرد بعد از تو، چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم ،نگاهی کن عقب ها را....
دیدگاه ها (۹)

پیچیده تر از بند نگاهت تله ای نیستبگذار که صید تو شوم،مسئله ...

فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقطبه مشامت نَمی از بوی خیابان ...

.از غمم با گُل پژمرده‌ی گلدان گفتمتلخ با چایی یخ‌کرده‌ی لیوا...

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت میکندوای ِدل! چون کـودکی بی تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط