پارت 1
#پارت_1
خیلی خستم و حوصلمم سر رفته برا سخته همش یه جا بشینم اما به خاطر زخمام یه مدت همش باید استراحت کنم . الان حتما میپرسید کدوم زخما خب بزارید ماجرای این چن وقتو واستون تعریف کنم من توی یه خانواده ای بزرگ شدم که هفت جد و ابادم خلافکارو مافیان پدر بزرگم اَهورا رئیس باند ماس اسم باندمونم شهابه، پدر بزرگم یه برادر داره به اسم یزدان کع رئیس باند شتابه کار باند ما قاچاق کالا و مواده اما کار اونا قاچاق انسانه برای همین با پدربزرگم به اختلاف خوردن و الان از دشمنای هم به حساب میاد ... من عضو یه خانواده ۴ نفرم و یه برادر دارم اسم پدرم شهاب .. و مادرم شیرینه اسم برادرمم پرهامه و اسم خودم ساحله .. پدرم تنها بچه پدر بزرگمه ... خب اینا یه سری توضیحات بود کع لازم دونستم بگم بهتون .....
(۶ماه پیش)
بابا = اما پدر ساحل واسه اینکار خیلی بچس
پدربزرگ = خودتم خوب میدونی اون علیسان عوضی همه رو بجز ساحل میشناسه برا همون بهترین فرد ساحله و خب اون خودش دختر خالشو میشناسه دیگه
پدر= درسته دختر خالش گرفتار علیسان شده ولی ساحل نمیتونه از پس این کار بر بیاد
پدر بزرگ = خودت میدونی که ساحل از پسش بر میاد حالام بحص با منو تموم کنو ساحلو بیار پیشم کع باهاش حرف دارم
پدر = ( باحالت نارضایتی ) چشم
اینطور که پدر بزرگم واسم تعریف کرد دختر خالم سوگل و باند شتاب گرفته در اصل اونو به جای من گرفتن اخه چن روز پیش سوگل اومده بود عمارت پیش من تا باهم یکم تمرین کنیم و وقتی کع از عمارت بیرون اومده افراد علیسان فک کردن اون منم و اونو به جای من گرفتن تا باهاش پدر بزرگمو ساکت کنن اخه پدر بزرگم همیشه مخالف کار اوناس ... پدر بزرگم ازم خواست به عنوان یه پسر ( چون جثه ام به پسرا میخوره و خب برجستگی زیادی ندارم ) وارد باندشون بشم هم ازشون اتو جم کنم هم دختر خالمو نجات بدم
پدر بزرگ = میدونم که از پسش بر میای
- تمام تلاشمو میکنم پدر بزرگ
پدر بزرگ = موفق باشی دخترمو
اینو گفتو یه بوسه روی پیشونیم کاشت...
خیلی خستم و حوصلمم سر رفته برا سخته همش یه جا بشینم اما به خاطر زخمام یه مدت همش باید استراحت کنم . الان حتما میپرسید کدوم زخما خب بزارید ماجرای این چن وقتو واستون تعریف کنم من توی یه خانواده ای بزرگ شدم که هفت جد و ابادم خلافکارو مافیان پدر بزرگم اَهورا رئیس باند ماس اسم باندمونم شهابه، پدر بزرگم یه برادر داره به اسم یزدان کع رئیس باند شتابه کار باند ما قاچاق کالا و مواده اما کار اونا قاچاق انسانه برای همین با پدربزرگم به اختلاف خوردن و الان از دشمنای هم به حساب میاد ... من عضو یه خانواده ۴ نفرم و یه برادر دارم اسم پدرم شهاب .. و مادرم شیرینه اسم برادرمم پرهامه و اسم خودم ساحله .. پدرم تنها بچه پدر بزرگمه ... خب اینا یه سری توضیحات بود کع لازم دونستم بگم بهتون .....
(۶ماه پیش)
بابا = اما پدر ساحل واسه اینکار خیلی بچس
پدربزرگ = خودتم خوب میدونی اون علیسان عوضی همه رو بجز ساحل میشناسه برا همون بهترین فرد ساحله و خب اون خودش دختر خالشو میشناسه دیگه
پدر= درسته دختر خالش گرفتار علیسان شده ولی ساحل نمیتونه از پس این کار بر بیاد
پدر بزرگ = خودت میدونی که ساحل از پسش بر میاد حالام بحص با منو تموم کنو ساحلو بیار پیشم کع باهاش حرف دارم
پدر = ( باحالت نارضایتی ) چشم
اینطور که پدر بزرگم واسم تعریف کرد دختر خالم سوگل و باند شتاب گرفته در اصل اونو به جای من گرفتن اخه چن روز پیش سوگل اومده بود عمارت پیش من تا باهم یکم تمرین کنیم و وقتی کع از عمارت بیرون اومده افراد علیسان فک کردن اون منم و اونو به جای من گرفتن تا باهاش پدر بزرگمو ساکت کنن اخه پدر بزرگم همیشه مخالف کار اوناس ... پدر بزرگم ازم خواست به عنوان یه پسر ( چون جثه ام به پسرا میخوره و خب برجستگی زیادی ندارم ) وارد باندشون بشم هم ازشون اتو جم کنم هم دختر خالمو نجات بدم
پدر بزرگ = میدونم که از پسش بر میای
- تمام تلاشمو میکنم پدر بزرگ
پدر بزرگ = موفق باشی دخترمو
اینو گفتو یه بوسه روی پیشونیم کاشت...
۵.۵k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.