سلام ema عزیز

سلام ema عزیز
روز 349

دلم برایت تنگ میشود
دستم جایی بند نیست
خوابت میبینم ، تا بیدار میشوم
گرمی آغوشت نیست
می آیم و اینجا دل سیر غرق نگاهت میشوم
میبینم،  این هم مرهم زخم من نیست
باز نگاه توست که زل زده در چشمم
این فاصله ، آه ، صدای نفس هایت نیست
من چه کنم تا تو برسی
آغوشت ، نگاهت ، صدای نفس هایت همه یکجا نیست

یهویی
ناشتا 😂
«دست نوشته های ذهن یک دیوانه»
دیدگاه ها (۱)

سلام ema عزیز روز 348دلم برایت تنگ میشود زودتر بیا من طاقت آ...

سلام ema عزیز روز 347اگر بگویم دلم برایت تنگ نمی‌شود بزرگتری...

سلام ema عزیزروز 350ما انسانها موجودات جالبی هستیم کسی را در...

در قرنطینه ام ... اما هنوز فرصت دارم ببینم ، بخوانم ، برقصم ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

آرامش در برزخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط