یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم .
یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم .
چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!
همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود
"همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود"
بسترم
صدف خالی یک تنهایی است.
((و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری...🙃))
چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم!
همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود
"همه ی آن ورق حسرت دیدار تو بود"
بسترم
صدف خالی یک تنهایی است.
((و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری...🙃))
۳.۵k
۰۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.