من برگشتم (پارت ۹)
من برگشتم (پارت ۹)
با یاد آوری اتفاقات دیشب اشکم در آمد رفتم دوش گرفتم و امدم بیرون مثله اینکه تهیونگ رفته بود منم لباسام رو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم سمت پارک تا یکم دور بزنم
چند ساعت بعد
همینجوری مشغول دور زدن بودم که چشمم به ساعت خورد چه زود ساعت ۷ شد یهو گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب ندادم و قطعش کردم به خاطر اتفاقات دیشب درسته اون شوهرم بود ولی من هنوز آمادگی نداشتم تازه اون توی روز اول ازدواجمون منو کتک زد و ازم خواست که به کسی نگم
گوشیمو روشن کردم و صفحه چت تهیونگ رو آوردم و بهش پیام دادم
* سلام تهیونگ بیا جدا بشیم
به ثانیه نکشید که جواب پیاممو داد
& نخیر این فکر مسخره رو از سرت بیرون کن و بهم بگو الان کجایی چرا جواب تماسامو نمیدی
* نمیخوام بگم
& ا.ت باز داری لجبازی میکنی
گوشیمو خاموش کردم
همینجوری تا ساعت ۱۰ در حال راه رفتن بودم که چند نفر آمدن سمتم مرد بودن هی بهم نزدیک تر میشدن
* هی برین کنار
حرفی نزدن و نزدیک تر شدن یه جایی واستادن و تهیونگ از بینشون امد
& ا.ت نگاه کن باز اعصاب منو خورد کردی
* هی گمشو برو از زندگیم
& ا.ت تو دیگه زنه منی هر فکر مزخرفی رو از سرت بیرون کن
* از جون من چی میخوای
& میخوای بگی نمیدونی من کی هستم یادت نمیاد توی دبیرستان همش منو عذیت میکردی با لشکرت الانم من میخوام با لشکرم عذیتت کنم بزنیدش
اون مردا آمدن نزدیک تر و شروع کردن به کتک زدن من
چند مین بعد
با یاد آوری اتفاقات دیشب اشکم در آمد رفتم دوش گرفتم و امدم بیرون مثله اینکه تهیونگ رفته بود منم لباسام رو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم سمت پارک تا یکم دور بزنم
چند ساعت بعد
همینجوری مشغول دور زدن بودم که چشمم به ساعت خورد چه زود ساعت ۷ شد یهو گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب ندادم و قطعش کردم به خاطر اتفاقات دیشب درسته اون شوهرم بود ولی من هنوز آمادگی نداشتم تازه اون توی روز اول ازدواجمون منو کتک زد و ازم خواست که به کسی نگم
گوشیمو روشن کردم و صفحه چت تهیونگ رو آوردم و بهش پیام دادم
* سلام تهیونگ بیا جدا بشیم
به ثانیه نکشید که جواب پیاممو داد
& نخیر این فکر مسخره رو از سرت بیرون کن و بهم بگو الان کجایی چرا جواب تماسامو نمیدی
* نمیخوام بگم
& ا.ت باز داری لجبازی میکنی
گوشیمو خاموش کردم
همینجوری تا ساعت ۱۰ در حال راه رفتن بودم که چند نفر آمدن سمتم مرد بودن هی بهم نزدیک تر میشدن
* هی برین کنار
حرفی نزدن و نزدیک تر شدن یه جایی واستادن و تهیونگ از بینشون امد
& ا.ت نگاه کن باز اعصاب منو خورد کردی
* هی گمشو برو از زندگیم
& ا.ت تو دیگه زنه منی هر فکر مزخرفی رو از سرت بیرون کن
* از جون من چی میخوای
& میخوای بگی نمیدونی من کی هستم یادت نمیاد توی دبیرستان همش منو عذیت میکردی با لشکرت الانم من میخوام با لشکرم عذیتت کنم بزنیدش
اون مردا آمدن نزدیک تر و شروع کردن به کتک زدن من
چند مین بعد
۶۸.۲k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.