در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار منِ زار پسندید ولی
نپسندید دلِ زار مـن آزارِ کسـی

آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هرکه چون ماه برافروخت شبِ تارِکسی

سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من
هر که باقیمت جان بود خریدار کسی

شهریار
دیدگاه ها (۹)

‌ عشق وقتی برسد خشک و ترت می سوزدهرچه داری همه دور و برت می ...

زندگی را زیباتر کن ...گاهی باندیدن، نشنیدن و نگفتن ...زندگی ...

رخ نما ای شعله ی شبهای منرخ نما ای گرمی این جان و تنبی تو من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط