رخ نما ای شعله ی شبهای من

رخ نما ای شعله ی شبهای من
رخ نما ای گرمی این جان و تن

بی تو من تنها و سردم در غبار
رخ نما بر جان من آتش فکن

دانی اندر سینه‌ام داغ تو بود
داغ تو مانده هنوزم در بدن

بند بند جان من در بند توست
با نگاهی بند ما را بر فکن

گرچه باشم بی تو من اینجا،ولی
بینمت فردوس و در دشت و دمن
...!
#ماجد
دیدگاه ها (۲۳)

زندگی را زیباتر کن ...گاهی باندیدن، نشنیدن و نگفتن ...زندگی ...

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی ...

ناگهان در کٖــوچه دیـدم... بی وفای خــویش را ...باز گم کردم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط