ما خواستیمش یه زمانی،
ما خواستیمش یه زمانی،
اما دلبر نخواست مارو،
هی این در زدیم اون در زدیم جز جور و جفا هیچی ندیدیم ازش،
هی رفتیم جلو هی رفت عقب،
هی اومدیم جلوی چشاش هی چشاشو بست،
هی دست تکون دادیم اسمشو بلند صدا زدیم،
هی گوشاشو گرفت تا صدامونو نشنوه!
ما خواستیمش، خیلی ام خواستیمش،
اما همه راهایی که مارو بهش وصل میکردن بیراهه و بن بست بودن.
یه روز به خودمون اومدیم دیدیم انقدر نخواسته شدیم که دیگه هیچی و هیچکسی و تو دنیا نمیخوایم،
دیگه بودنِ کسی خاطرمونو جمع نمیکنه و موندنش کنارمون ترس از دست دادنشو از قلبمون نمیگیره.
فقط یادمون مونده که یه زمانی یک نفر رو
جوری خواستیم که هیچکسی توی دنیا اونجوری نمیخواستش...!
_
ورقبزن▶
اما دلبر نخواست مارو،
هی این در زدیم اون در زدیم جز جور و جفا هیچی ندیدیم ازش،
هی رفتیم جلو هی رفت عقب،
هی اومدیم جلوی چشاش هی چشاشو بست،
هی دست تکون دادیم اسمشو بلند صدا زدیم،
هی گوشاشو گرفت تا صدامونو نشنوه!
ما خواستیمش، خیلی ام خواستیمش،
اما همه راهایی که مارو بهش وصل میکردن بیراهه و بن بست بودن.
یه روز به خودمون اومدیم دیدیم انقدر نخواسته شدیم که دیگه هیچی و هیچکسی و تو دنیا نمیخوایم،
دیگه بودنِ کسی خاطرمونو جمع نمیکنه و موندنش کنارمون ترس از دست دادنشو از قلبمون نمیگیره.
فقط یادمون مونده که یه زمانی یک نفر رو
جوری خواستیم که هیچکسی توی دنیا اونجوری نمیخواستش...!
_
ورقبزن▶
۱۵.۰k
۱۷ تیر ۱۴۰۰