گوشه گیرو ساده بودم شهرتم این گونه بود

گوشه گیرو ساده بودم شهرتم این گونه بود
کم صمیمی میشدم چون رغبتم این گونه بود

تا که دیدم روی اورا در دلم آشوب شد
می شدم آرام با او عادتم این گونه بود

"می شود روزی بگوید دوستم داردخدا؟"
در قنوت هر نمازم حاجتم این گونه بود

در دلم ترس از نگاهش بود اما ناگهان
زل زدم در چشم هایش،طاقتم این گونه بود

هرکجا میدیدمش با هرکسی غیراز خودم
مشت میشد دست هایم،غیرتم این گونه بود

آتشی افتاد درجانم که او با دیگریست؟!
درسکوتم سوختم من،حسرتم این گونه بود

سرنوشتم را نوشته "عاشقیِ بی وصال"
من برای او نبودم ، قسمتم این گونه بود
دیدگاه ها (۱۳۳)

مقصر که ما نبودیممقصر همان هایی بودند که از ابتدا لیلی و مجن...

ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪﺑﻪ ﭼﻮﺏ کبریتهای ﺳﻮﺧﺘﻪ می‌مانندﻫﺮﮐﺎﺭﯼ میخواهی ﺑﮑﻦﺁ...

زندگی را قدم بزن، همپای قدم‌هایشگام بردار! نه آنقدر خسته کهج...

پندواندرز یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد، دستان کسی را ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط