عاقبت یکروز

عاقبت یکروز ...
می گریزم از فسون دیده ی تردید
می تراوم همچو عطری از گل رنگین رویاها
می خزم در موج گیسوی نسیم شب
می روم تا ساحل خورشید
در جهانی خفته در ارامش جاوید
نرم می لغزم درون بستر ابری طلایی رنگ
پنجه های نور میریزد بروی اسمان شاد
طرح بس آهنگ
من از انجا سرخوش و ازاد
دیده میدوزم به دنیایی که چشم پرفسون تو،راههایش را به چشمم تار میسازد
دیده میدوزم به دنیایی که چشم پرفسون تو همچنان در ظلمت رازش گرد ان دیوار میسازد

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
دیدگاه ها (۲)

با تو آفتابدر واپسین لحظاتِ روزِ یگانهبه ابدیت، لبخند می زند...

پشت کاجستان؛ برفبرف، یک دسته کلاغجاده یعنی غربتباد، آواز، مس...

به مادرم گفتم : « دیگر تمام شد »گفتم : « همیشه پیش از آن‌که...

دستهایم را در باغچه می‌کارمسبز خواهم شد،می‌دانم، می‌دانم، می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط