🍃 🍂 🍃 🍂 🌹 🍂 🍃 🍂 🍃
🍃 🍂 🍃 🍂 🌹 🍂 🍃 🍂 🍃
.
کار عمر آسان گرفتم، کار عشق آسان نشد!
سر به صحراها نهادم بهر دل سامان نشد!
ناله را از یاد بردم، دیگر این دل دل نماند!
سرد و خاموش اوفتادم، دیگر این جان، جان نشد!
دیده بر هر نقش بستم، آنچه دیدم آن نبود!
با حقیقت پیش رفتم، آنچه گفتم آن نشد!
قیدها را پاره کردم، دردها نقصان ندید!
زندگی را هیچ گفتم، روشن این زندان نشد!
سینه کوشیدم که گردد چون صدف چاک از وفا
اشکها غلتید اما، گوهر غلتان نشد!
اختیار گریه را دادم به چشم خود ولی
سیل بنیان کن برون زین چشمه ی جوشان نشد!
بارها رفتم درون گردباد حادثات
ابر شد، باران فرود آمد، ولی طوفان نشد!
پیکرم تا حد نابودی ز محنت سوده گشت
مشکلی بگشوده زین دندانه سوهان نشد!
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
.
کار عمر آسان گرفتم، کار عشق آسان نشد!
سر به صحراها نهادم بهر دل سامان نشد!
ناله را از یاد بردم، دیگر این دل دل نماند!
سرد و خاموش اوفتادم، دیگر این جان، جان نشد!
دیده بر هر نقش بستم، آنچه دیدم آن نبود!
با حقیقت پیش رفتم، آنچه گفتم آن نشد!
قیدها را پاره کردم، دردها نقصان ندید!
زندگی را هیچ گفتم، روشن این زندان نشد!
سینه کوشیدم که گردد چون صدف چاک از وفا
اشکها غلتید اما، گوهر غلتان نشد!
اختیار گریه را دادم به چشم خود ولی
سیل بنیان کن برون زین چشمه ی جوشان نشد!
بارها رفتم درون گردباد حادثات
ابر شد، باران فرود آمد، ولی طوفان نشد!
پیکرم تا حد نابودی ز محنت سوده گشت
مشکلی بگشوده زین دندانه سوهان نشد!
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
۹۳۵
۳۱ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.