عروسکم
پارت : ۳۶
ویو لیسا :
جونگکوک برام یه لوکیشن فرستاد و گفت برم پیشش منم سوار تاکسی شدم و راه افتادم
راننده : رسیدید
لیسا : اه مرسی
پول و داد
ویو لیسا :
پیاده که شدم با باشگاه بوکس مواجه شدم رفتم داخل و از طریق تابلو ها اقای کوک و پیدا کردم که داشت به تمام توان به کیسه ضربه میزد خیلی هات بود لباس حلقه ای مشکی پوشیده بود و متوجه من نشد محوش شده بودم که به خودم امدم
لیسا : سلام(گلوشو صاف کرد)
کوک : سلام (نفس نفس)(به ظربات پایان داد)
لیسا : امممم خوب(جلو رفت)
کوک : امم بزار لباسامو عوض کنم
لیسا : میخوای باهم ورزش کنیم
کوک : این ورزش مناسب دخترایی مپل تو نیست(نیشخند)
لیسا : مگه من چمه ؟(لجبازی)
کوک : الان تو بوکس بلدی ؟
لیسا : منو دست کم نگیر
کوک : پس بیا ببینم چند مرده هلاجی
راوی : لیسا موهاشو بالا بست و وارد زمین شد و کوک محو لیسا بود
راوی : لیسا و کوک این سگ و گربه افتادن به جون هم
ویو کوک :
داشاتیم مبارزه میکردیم که لیسا امد لگد بزنه پاش پیچ خورد افتاد روی من و لبامون بهم برخورد داشت
لیسا : اخ ببخشید(امد پاشه)
کوک دست لیسا رو گرفت و اورد کشوند تو بغل خودش
لیسا : من مشکلی با بغل ندارم اما احساس نمیکنی خیلی محکم بغلم کردی
کوک : ببخشید
شل کرد
چندمین بعد
لیسا : کوک احساس نمیکنی باید بریم ؟
کوک : هی لیسا نموخوام از بغلم بری دخملم
لیسا : درکت میکنم اما چهکنم حوصلم دوقولو زایید
کوک : خوب تا ۱۰ قولو صبر میکنیم
لیسا : جدیم
کوک : خیل خوب تو تا اماده شی من برم یه دوش سریع بگیرم
لیسا : اینجا مال توعه ؟
کوک : اره
لیسا : اممم ، پاشو دیگه
کوک : اوکی
ویو لیسا :
یه ۱۰ دقیقه منتظر کوک موندم تا بالاخره امد رفتم دم در حموم که دیدم فقط شلوار تنشه لپام گل انداخت
کوک : خیلی منتظر موندی؟
لیسا : ... .
کوک : چرا لپات گل انداخته ؟
کوک : هیی تو الان دوس دختر منی نباید انقدر خجالت بکشی
لیسا : خوب باشه ، اخه یکم غیرعادی بود
کوک : چی
لیسا : فراموشش کن
راوی : سوار ماشین شدن و به سوی خونه دخترا حرکت کردن
€____
ویو جین :
با یکی از دوستام و دوس دخترش رفتیم بیرون و جیسو هم گفته بودم بیاد اما دیر کرده بود برای همین با بچها شروع به صحبت کزدیم که جیسو از در وارد شد سریع از جام بلند شدم و جیسو منو دید و امد سمتم
جیسو : سلام
جین : سلام
جیسو نگاهی به دوستاش کرد
جین : بزار معرفی کنم ، ایشون دوست قدیم ام یونگی عه و ایشون هم یونا دوس دخترشه
یونا ، یونگی : سلام
جیسو : سلام (با سردی )
جین : بیا بشین (صندلی رو برای جیسو عقب برد ؟)
جیسو : مرسی
ویو جیسو :
راستشو بخواین از جین انتظار یه شام دونفره عاشقانه داشتم و خوب خورد تو ذوقم ، اما مهم نیس ، دوستای جین ادمای خوبی بودن اما خیلی باهاشون حال نمیکردم
حمایتا کو؟🧐
ویو لیسا :
جونگکوک برام یه لوکیشن فرستاد و گفت برم پیشش منم سوار تاکسی شدم و راه افتادم
راننده : رسیدید
لیسا : اه مرسی
پول و داد
ویو لیسا :
پیاده که شدم با باشگاه بوکس مواجه شدم رفتم داخل و از طریق تابلو ها اقای کوک و پیدا کردم که داشت به تمام توان به کیسه ضربه میزد خیلی هات بود لباس حلقه ای مشکی پوشیده بود و متوجه من نشد محوش شده بودم که به خودم امدم
لیسا : سلام(گلوشو صاف کرد)
کوک : سلام (نفس نفس)(به ظربات پایان داد)
لیسا : امممم خوب(جلو رفت)
کوک : امم بزار لباسامو عوض کنم
لیسا : میخوای باهم ورزش کنیم
کوک : این ورزش مناسب دخترایی مپل تو نیست(نیشخند)
لیسا : مگه من چمه ؟(لجبازی)
کوک : الان تو بوکس بلدی ؟
لیسا : منو دست کم نگیر
کوک : پس بیا ببینم چند مرده هلاجی
راوی : لیسا موهاشو بالا بست و وارد زمین شد و کوک محو لیسا بود
راوی : لیسا و کوک این سگ و گربه افتادن به جون هم
ویو کوک :
داشاتیم مبارزه میکردیم که لیسا امد لگد بزنه پاش پیچ خورد افتاد روی من و لبامون بهم برخورد داشت
لیسا : اخ ببخشید(امد پاشه)
کوک دست لیسا رو گرفت و اورد کشوند تو بغل خودش
لیسا : من مشکلی با بغل ندارم اما احساس نمیکنی خیلی محکم بغلم کردی
کوک : ببخشید
شل کرد
چندمین بعد
لیسا : کوک احساس نمیکنی باید بریم ؟
کوک : هی لیسا نموخوام از بغلم بری دخملم
لیسا : درکت میکنم اما چهکنم حوصلم دوقولو زایید
کوک : خوب تا ۱۰ قولو صبر میکنیم
لیسا : جدیم
کوک : خیل خوب تو تا اماده شی من برم یه دوش سریع بگیرم
لیسا : اینجا مال توعه ؟
کوک : اره
لیسا : اممم ، پاشو دیگه
کوک : اوکی
ویو لیسا :
یه ۱۰ دقیقه منتظر کوک موندم تا بالاخره امد رفتم دم در حموم که دیدم فقط شلوار تنشه لپام گل انداخت
کوک : خیلی منتظر موندی؟
لیسا : ... .
کوک : چرا لپات گل انداخته ؟
کوک : هیی تو الان دوس دختر منی نباید انقدر خجالت بکشی
لیسا : خوب باشه ، اخه یکم غیرعادی بود
کوک : چی
لیسا : فراموشش کن
راوی : سوار ماشین شدن و به سوی خونه دخترا حرکت کردن
€____
ویو جین :
با یکی از دوستام و دوس دخترش رفتیم بیرون و جیسو هم گفته بودم بیاد اما دیر کرده بود برای همین با بچها شروع به صحبت کزدیم که جیسو از در وارد شد سریع از جام بلند شدم و جیسو منو دید و امد سمتم
جیسو : سلام
جین : سلام
جیسو نگاهی به دوستاش کرد
جین : بزار معرفی کنم ، ایشون دوست قدیم ام یونگی عه و ایشون هم یونا دوس دخترشه
یونا ، یونگی : سلام
جیسو : سلام (با سردی )
جین : بیا بشین (صندلی رو برای جیسو عقب برد ؟)
جیسو : مرسی
ویو جیسو :
راستشو بخواین از جین انتظار یه شام دونفره عاشقانه داشتم و خوب خورد تو ذوقم ، اما مهم نیس ، دوستای جین ادمای خوبی بودن اما خیلی باهاشون حال نمیکردم
حمایتا کو؟🧐
- ۱.۴k
- ۲۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط