سلام سلام به دوستان ویسگونی😁
سلام سلام به دوستان ویسگونی😁
چه سعادتی داشتین که امروز ظهر که خوابیده بودم اومده بودین تو خوابم😂❤
خوب دقیق خوابم یادم نیست یه تکه هاییش تو ذهنمه فقط خواستم تعریف کنم😁
خواب دیدم که توی یه ویلای خیلیی بزرگ تو شمال هستبم و یه اکبپ بزرگی هستیم که یعنی خودم بودم و یاس @yalefsin و سارا @sarejun و آیسان @Lady_Luna و زینب @Zaineb_R و کیانا @kiyana_Alizadeh و فاطمه @Aynil و نیلی @nili_x و ماهی @sinmimb و فاطی @fatiw001380
و ماندانا @mandana001 و زهرا و نادیا
خلاصه همه ی ما بودیم و چندتا هم پسر بودن تو اکیپ یکی از این پسرا انکاری یه جورایی دلش واسه سارای ما رفته بود 😁♥ و بگی نگی هم سارا هم یه جورایی پسره رو میخواست😂🙈 خلاصه از اینور دخترا نقشه میکشیدن که سارا رو به پسره نردیک کنن😎 از اونور هم پسرا نقشه میکشیدن که پسره رو به سارا نزدیک کنن 😁 خلاصه دقیق یادم نمیاد متاسفانه هرچی بود که این دوتا بلاخره دوست داشتنشون رو بهم کفتن و دسته جمعی رفتیم سمت دریا🌊 و هرکس رفت تونحا رفته بود تو فاز خودش😂🍃
سارا که با اون پسره ک مثلا دوستش داشت دست تو دیت هم بودن داشتن قدم میزدن 🙈♥
یاس خانم هم که طبق معمول چیلیک چیلیک عکس میگرفت🥴📸
و کیانا داشت مث همیشه متن مینوشت و فاطمه.هم پیشش بود ✏️🙃🌸
ماهی هم که داشت کاتا تمرین میکرد🥋🤩
زینب هم داشت یه کار جدیدش رو نقاشی میکرد که هدبه بده به سارا و معشوقشون😂🙈دستماندانا هم داشت قرآن میخوند😍♥
فاطمه هم ک مث همیشه درگیر سایت و کانالاش بود😂🙈
نادیا هم که انگار نامزد داشت با نامزدش بود🙈
آیسان هم درگیر درساش بود خانم دکترمون😚🌸
و زهرا هم مث همیشه بجم کلا پرت از همه واسه.خودش بود کیف میکرد😂
و من هم که با عشقم داشتیم درمورد اینده مون حرف میزدیم😍♥
نیلی هم سرش تو گوشی بود فک کنم داشت تو ویسگون پست میذاشت😂🙆🏻♀️
خلاصه یه اکیپ خیلیییی باحال و عاشقی بودیم😍😂🙈
ولی حیف ک درست یادم نیس و کلی هم حرص خوردم بابت این موضوع🥴💔
ببخشید سرتون رو درد اوردم😬❤
چه سعادتی داشتین که امروز ظهر که خوابیده بودم اومده بودین تو خوابم😂❤
خوب دقیق خوابم یادم نیست یه تکه هاییش تو ذهنمه فقط خواستم تعریف کنم😁
خواب دیدم که توی یه ویلای خیلیی بزرگ تو شمال هستبم و یه اکبپ بزرگی هستیم که یعنی خودم بودم و یاس @yalefsin و سارا @sarejun و آیسان @Lady_Luna و زینب @Zaineb_R و کیانا @kiyana_Alizadeh و فاطمه @Aynil و نیلی @nili_x و ماهی @sinmimb و فاطی @fatiw001380
و ماندانا @mandana001 و زهرا و نادیا
خلاصه همه ی ما بودیم و چندتا هم پسر بودن تو اکیپ یکی از این پسرا انکاری یه جورایی دلش واسه سارای ما رفته بود 😁♥ و بگی نگی هم سارا هم یه جورایی پسره رو میخواست😂🙈 خلاصه از اینور دخترا نقشه میکشیدن که سارا رو به پسره نردیک کنن😎 از اونور هم پسرا نقشه میکشیدن که پسره رو به سارا نزدیک کنن 😁 خلاصه دقیق یادم نمیاد متاسفانه هرچی بود که این دوتا بلاخره دوست داشتنشون رو بهم کفتن و دسته جمعی رفتیم سمت دریا🌊 و هرکس رفت تونحا رفته بود تو فاز خودش😂🍃
سارا که با اون پسره ک مثلا دوستش داشت دست تو دیت هم بودن داشتن قدم میزدن 🙈♥
یاس خانم هم که طبق معمول چیلیک چیلیک عکس میگرفت🥴📸
و کیانا داشت مث همیشه متن مینوشت و فاطمه.هم پیشش بود ✏️🙃🌸
ماهی هم که داشت کاتا تمرین میکرد🥋🤩
زینب هم داشت یه کار جدیدش رو نقاشی میکرد که هدبه بده به سارا و معشوقشون😂🙈دستماندانا هم داشت قرآن میخوند😍♥
فاطمه هم ک مث همیشه درگیر سایت و کانالاش بود😂🙈
نادیا هم که انگار نامزد داشت با نامزدش بود🙈
آیسان هم درگیر درساش بود خانم دکترمون😚🌸
و زهرا هم مث همیشه بجم کلا پرت از همه واسه.خودش بود کیف میکرد😂
و من هم که با عشقم داشتیم درمورد اینده مون حرف میزدیم😍♥
نیلی هم سرش تو گوشی بود فک کنم داشت تو ویسگون پست میذاشت😂🙆🏻♀️
خلاصه یه اکیپ خیلیییی باحال و عاشقی بودیم😍😂🙈
ولی حیف ک درست یادم نیس و کلی هم حرص خوردم بابت این موضوع🥴💔
ببخشید سرتون رو درد اوردم😬❤
۴۶.۵k
۲۳ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.