هر روز که میگذرد

هر روز که می‌گذرد
تکه‌ تکه‌ام می‌کند
می‌نشینم
تکه‌های خودم را جمع می‌کنم
کنار هم می‌چینم
می‌بینم تکه‌ای گم شده
هر روز که می‌گذرد
سبک‌تر می‌شوم
زمانی اگر
تکه‌های گم‌شده را پیدا کردی
کنار هم بچین
او باید من باشم
باقی پازل بی‌معنایی بود
که در آن
بازیگر و بازیچه را
از هم نمی‌شناختی😊
دیدگاه ها (۹)

بگو،چه کنم با این همه تویی که در من سبز می شود....🌿💚🍃

خوب کردی که رُخ از آینه پنهان کردی‏هر پریشان نظری لایق دیدار...

بعضی از آدم‌ها همیشه ماندگارندنه پیشِ روی چشم‌ها که درون اتا...

هر چند وقت یکبار دلم میخواست برات بنویسم، ولی میدونی نه حالی...

🩷💚 من عادت دارم که حال خودم را ، خودم خوب کنم که عصر های دلگ...

My angel (part 11)تکه ای از غذای مورد نظرت رو داخل دهانت قرا...

چپتر ۱ _ دختر یتیمعصر بود. سایه دیوار های بلند و ترک خورده ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط