دوست داشتن یک نفر مثل نقل مکان کردن به یه خونه ست اولش

دوست داشتن یک نفر، مثل نقل مکان کردن به یه خونه ست. اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که برات تازگی دارن. هر روز صبح از اینکه می بینی این همه چیز بهت تعلق داره حیرانی. بعد به مرور زمان دیوارها فرسوده می شن. چوب ها از بعضی قسمت ها پوسیده می شن و می فهمی که عشقت به اون خونه به خاطر کمالش نیست؛ بلکه به خاطر عیب و نقص هاشه. تمام سوراخ سنبه هاش رو یاد می گیری. یاد می گیری چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده، کلید توی قفل گیر نکنه، یا در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه. اینا رازهای کوچیکی هستن که خونه رو مال آدم می کنن.

کتاب مردی به نام اُوه

#فردریک_بکمن
دیدگاه ها (۱۷)

عشق چه کوتاه استو فراموشی چه طولانی!#پابلو_نرودا

مردها را باید در چهارخانه ی پیراهنشان جستجو کرد...در آستینها...

خیلی گریه کردم. برای همه چیز گریه کردم.برای تمام چیزهایی که ...

اردیبهشتفقط حالاست که آدم بی بهانه دلش عاشقی میخواهد، که آسم...

ملت شما آخرش حساب کنین که هم ما داریم گوه می خوریم هم اینا !...

My lovely neighbor part : 1

part:10بدون اهمیت به بارونی که برای هر دو لذت بخش بود، چشم‌ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط