(H̷i̷s̷ ̷e̷y̷e̷♱(P²⁷
پارت27
کوک: اره هنوز خبر های خوشحال کننده دیگه ای هم هست 😈
ا. ت: ها... نه... من منظورم....
کوک داشت من من های ا. ت رو میدید و اروم میخندید.
کوک: امشب پیشم بمون.
ا. ت : نمیتونم من اینجا لباس راحتی ندارم..
کوک: چه خوب پس حتما اینجا میمونی😈...
ا. ت: خب من راحت نیستم
کوک دکمه های باز شده ا. ت رو کنار زد و پیرهنشو از تنش در اورد
ا. ت: ...
کوک: راحتی؟
ا. ت :بد نیست( خنده ریز)
کوک: به چی میخندی؟
ا. ت: اخه خجالت میکشم
کوک: عه؟ خجالت؟
کوک دکمه های پیرهن خودشو باز کرد و پیرهنشو انداخت رو تخت
کوک: خب دیگه خجالت نکش...منم لختم...
کوک: اره هنوز خبر های خوشحال کننده دیگه ای هم هست 😈
ا. ت: ها... نه... من منظورم....
کوک داشت من من های ا. ت رو میدید و اروم میخندید.
کوک: امشب پیشم بمون.
ا. ت : نمیتونم من اینجا لباس راحتی ندارم..
کوک: چه خوب پس حتما اینجا میمونی😈...
ا. ت: خب من راحت نیستم
کوک دکمه های باز شده ا. ت رو کنار زد و پیرهنشو از تنش در اورد
ا. ت: ...
کوک: راحتی؟
ا. ت :بد نیست( خنده ریز)
کوک: به چی میخندی؟
ا. ت: اخه خجالت میکشم
کوک: عه؟ خجالت؟
کوک دکمه های پیرهن خودشو باز کرد و پیرهنشو انداخت رو تخت
کوک: خب دیگه خجالت نکش...منم لختم...
۲۵.۷k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.