H̷i̷s̷ ̷e̷y̷e̷♱(P²⁵)
پارت 25
ا. ت از روی تخت بلند شد و کوک رو خوابوند
رو تخت...
ا. ت چراغ ها رو خاموش کرد و کوک با نگاه های فاکر نگاهش میکرد.
ا. ت: چی فکر کردی با خودت؟؟
کوک با عصبانیت نیمه خیز شد.
کوک: فکر کردی امشب تا مال خودم نکنمت میزارم در بری؟
ا. ت: من در نمیرم...
کوک: اهااا، پس این کار اسمش چیه؟
ا. ت: من هنوز لباسام خونیه و نا مرتبم و...
داشت صحبت میکرد که جئون با یک حرکت پیرهنشو کامل در اورد.
ا. ت هنگ کرد و عرق کرده بود.
ا. ت:هووف، چرا همه. ا انقد گرم شد؟( با دستش خودشو باد میزنه)
کوک: نمیدونم شاید چون هیتر و روشن کردمه.
ا. ت: چی؟؟؟ تو این هوا هیتر روشن کردی؟
کوک: من چیزیو خاموش نمیکنم تو باید در بیاری.
ا. ت: چ. چیو؟
کوک ا. ت رو به دیوار چسبوند و با دو تا دست محاصرش کرد .
کوک: خودتو نزن به اون راه خانم کوچولو
ا. ت: من کوچولوعم؟ هیچ خبر داری الان یک نفرو کشتم؟
کوک: صب کن ببینم...
مگه من الان جون تو رو نجات ندادم؟
ا. ت: چرا
کوک: پس مدیون منی باید به حرفام گوش بدی...
ا.ت : عه!؟؟
که اینطور...
ا. ت دستشو برد پشت گردن کوک و لباش رو گذاشت رو لباش...
کوک هم ا. ت رو از کمر به خودش چسبوند و مک های ارومی میزد از لبایی با طعم عسل معشوقش...
کوک در حال کیس ا. ت رو برد داخل حموم و گذاشتش روی میز سنگی کنار اینه حموم...
بعد از چند مین هر دو نفس کم اوردن و از هم جدا شدن...
از پیشونی بهم تماس داشتن و نفس نفس میزدن
کوک: ازین به بعد از لیپس تیک ریموور هات استفاده نکن...
ا. ت: چرا؟
کوک: چون من جای اونا رو پر کردم( هااااااات)
ا. ت: ( خنده ریز)
#کنسرت_bts_درایران#
Next_person_is_not_needed
#jung_kook_we_love_you
ا. ت از روی تخت بلند شد و کوک رو خوابوند
رو تخت...
ا. ت چراغ ها رو خاموش کرد و کوک با نگاه های فاکر نگاهش میکرد.
ا. ت: چی فکر کردی با خودت؟؟
کوک با عصبانیت نیمه خیز شد.
کوک: فکر کردی امشب تا مال خودم نکنمت میزارم در بری؟
ا. ت: من در نمیرم...
کوک: اهااا، پس این کار اسمش چیه؟
ا. ت: من هنوز لباسام خونیه و نا مرتبم و...
داشت صحبت میکرد که جئون با یک حرکت پیرهنشو کامل در اورد.
ا. ت هنگ کرد و عرق کرده بود.
ا. ت:هووف، چرا همه. ا انقد گرم شد؟( با دستش خودشو باد میزنه)
کوک: نمیدونم شاید چون هیتر و روشن کردمه.
ا. ت: چی؟؟؟ تو این هوا هیتر روشن کردی؟
کوک: من چیزیو خاموش نمیکنم تو باید در بیاری.
ا. ت: چ. چیو؟
کوک ا. ت رو به دیوار چسبوند و با دو تا دست محاصرش کرد .
کوک: خودتو نزن به اون راه خانم کوچولو
ا. ت: من کوچولوعم؟ هیچ خبر داری الان یک نفرو کشتم؟
کوک: صب کن ببینم...
مگه من الان جون تو رو نجات ندادم؟
ا. ت: چرا
کوک: پس مدیون منی باید به حرفام گوش بدی...
ا.ت : عه!؟؟
که اینطور...
ا. ت دستشو برد پشت گردن کوک و لباش رو گذاشت رو لباش...
کوک هم ا. ت رو از کمر به خودش چسبوند و مک های ارومی میزد از لبایی با طعم عسل معشوقش...
کوک در حال کیس ا. ت رو برد داخل حموم و گذاشتش روی میز سنگی کنار اینه حموم...
بعد از چند مین هر دو نفس کم اوردن و از هم جدا شدن...
از پیشونی بهم تماس داشتن و نفس نفس میزدن
کوک: ازین به بعد از لیپس تیک ریموور هات استفاده نکن...
ا. ت: چرا؟
کوک: چون من جای اونا رو پر کردم( هااااااات)
ا. ت: ( خنده ریز)
#کنسرت_bts_درایران#
Next_person_is_not_needed
#jung_kook_we_love_you
۲۴.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.