آنچه که زندگی دارد سراب است

آنچه که زندگی دارد سراب است

این سراب را آب دانستن غلط است

دست یاری هر کس گرفتن غلط است

مثل همه یک جور بودن هم غلط است

چرا کسی نمی داند ، یک نفر با یک نفر جمع نمی شود

این جمع بستن از ریشه غلط است

کسی را کسی نیست

همه را دوست پنداشتن غلط است

مثل شیشه می شکند این دل نازکی ها

پیوند زدن این شکسته ها دوباره شیشه نمی شود؛

این غلط است

رنگ زرد زندگی روی همه نیست

بیهوده همه را یک رنگ پنداشتن غلط است

در خوبی به روی همه گشودن

از ابتدا هر چه کردیم غلط است

برگرد به ابتدای قصه ، این رفتن همه غلط است

خسته پا شدن عاقبتش افتادن است

انتظار امید از دیگران هم غلط است

نه نازی نه نوازشی ؛

هر مهری اگر شنیدی فقط قصه است ،

حقیقت پنداشتن این قصه هم غلط است

پنجره را شکستن به جرم دیوار نبودن

این سرزنش کردن هم غلط است

بر بام این لحظه ها نشسته ایم ؛

تا سرنوشت هر کجا که دوست داشت ببرد

به این رفتن سفر کردن ؛

و به این کس مسافر گفتن غلط است

باید بنشینیم در پستوی این بی آرزویها

دلواژه های / سعید
دیدگاه ها (۱۲)

خدایــــا...چه ساختـه ای،دل آدم هایت یکی ازیکی سنگی تر،دروغ ...

خــــــــــــدایا! ☜خواهــــــــــــش☞ کــــه هیـــــچ... ...

اون قدیما ...میگن یه نفروقتی که واقعا میخواست اراده کنه میوم...

پرونده اش سنگین بود.سنگین تراز اونچه که خود می پنداشت.و باز ...

فیک پارت ۱⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐روی تختم نشسته بودم به اتفاقی که قراره بیو...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط